گر دلم شد مبتلای عشق عیاری چه شد
سهل باشد زین بسی بوده ست بسیاری چه شد
گل سِتانی پیشم آمد در چمن بگذشتمش
بر رهم افتاد ناگه از گلی خاری چه شد
چاره ی دیگر ندارم جز به جان کردن رجوع
جان من گر شد فدای دوست ناچاری چه شد
از دوتار زلف او ضحاک وقتم چون کنم
گر شبی در گردن من حلقه شد ماری چه شد
یار می باید که از دنیا و عقبی بگذرد
دین و دنیا ناگه ار بر هم زند یاری چه شد
تا نبینم هیچ دیگر جز دو لعل و ابرو اش
گو بزن بر چشم من از غمزه مسماری چه شد
نی محبت ز ابتدا رفته ست ای کوته نظر
زان نظر گر شد ز روی کشف اظهاری چه شد
در ازل ارواح را بوده ست با هم یک نظر
غافل است از سوز ما افسرده را باری چه شد
گر اناالحق گفت هم خود گفت کو دیگر کسی
صورت حلاج را کردند بر داری چه شد
بر نزاری گر خطا بینان ملامت می کنند
عاشقم عاشق صواب این دیده ام آری چه شد
بندگیِ شاه را اقرار کردم باری چه شد
حاسدم بر جهلِ خود کرده ست اصراری چه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به درد و رنج عشق میپردازد و سوالاتی را دربارهٔ دلشکستگی، فراق و عمق احساسات مطرح میکند. او از تجربیات تلخ و شیرین خود در عشق سخن میگوید و به تصورات مختلفی اشاره میکند که در عشق ممکن است شکل بگیرد. احساس میکند که عشق او را دچار چالشها و مشکلات فراوانی کرده و به ناچار باید با این مشکلات روبرو شود. او همچنین به مفهوم تقدیر و سرنوشت در عشق اشاره میکند و از عشق به معشوق که همه چیزش را تحت تأثیر قرار داده، سخن میگوید. این شعر در نهایت جستجوی عمیق شاعری در درک عشق و حقیقت آن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر دلم دچار عشق با ذوق و ظرافتی شده، چه اشکالی دارد؟ این احساس در گذشته هم تجربه شده و چیز عجیبی نیست.
هوش مصنوعی: یک گل زیبا در باغ به جلو آمد و وقتی از کنار آن گذشتم، ناگهان از یکی از گلها، خاری به من آسیب زد.
هوش مصنوعی: من چارهای جز این ندارم که به جانم متوسل شوم. اگر جانم برای دوست فدای شود، چارهای نیست و باید بپذیرم.
هوش مصنوعی: با موهای او همچون دوتار نواخته میشوم. حالا چگونه میتوانم وقت خود را بگذرانم، اگر شبی حلقهای از ماری به دور گردنم بیفتد؟
هوش مصنوعی: دوست باید کسی باشد که از دنیا و آخرت عبور کند. اگر دین و دنیا ناگهان با هم تضاد پیدا کنند، آن یاری چه فایدهای خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: میگوید تا زمانی که جز لبان سرخ و ابروانش چیزی نبینم، به من بگو که با یک نگاه فریبنده چه بلایی سر چشمانم آوردی.
هوش مصنوعی: محبت از ابتدا رفته و دور شده است، ای فردی که از دیدگاه محدود خود قضاوت میکنی. اگر از طریق تجربه و درک عمیق، چیزی را شفاف ببینی، چه تغییری در اوضاع به وجود خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: در آغاز، ارواح همگی به یکدیگر نگریستند، اما اکنون از درد دل ما بیخبرند. پس دلیل این افسردگی چیست؟
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید من حقیقت را شناختم، آیا دیگران نیز چنین اظهاری خواهند داشت؟ وقتی که تصویر حلاج را بر دار کردند، چه اتفاقی افتاد؟
هوش مصنوعی: اگر به نازکخیالیهایم ایراد بگیرند و مرا سرزنش کنند، من عاشق درستی و حقیقت هستم و میدانم که این چشمانم چه چیزی را میبیند. آیا واقعاً اینگونه شد؟
هوش مصنوعی: به خدمتِ شاه بودن را پذیرفتم، اما چرا حاسد من بر نادانی خود اصرار میورزد؟ چرا اینگونه است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟
روی او دیدم سر زلفش چرا آشفته گشت ؟
گر نبیند بلبل شوریده، گلزاری چه شد؟
چشم او با جان من گر گفته رازی، گو، بگوی
[...]
گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد
ور ز سرمستی کشیدم زلف دلداری چه شد
گر بزد ناداشت زخمی از سر مستی چه باک
ور ز طراری ربودم رخت طراری چه شد
ور یکی زنبیل کم شد از همه بغداد چیست
[...]
دوست می دارم فلان را راست است آری چه شد
من شدم دیوانه ی لیلی ترا باری چه شد
من کسی را دوست می دارم که دشمن را مجال
نیست جز جان کندن و ار نیز هست آری چه شد
چون ندارد از من بی من خبر جان رقیب
[...]
گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟
ور به وصلش شادمان گردید غمخواری چه شد؟
عاشقی گر کامیاب آمد ز معشوقی چه گشت؟
بیدلی گر بوسهای بستد ز دلداری چه شد؟
خار غم چون در دل من میخلید از دیر باز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.