گنجور

 
حکیم نزاری

یک ره برآورد ز تو هم روزگار گرد

بسیار چون ترا که سزا در کنار کرد

یارا ، محققان غم دنیا نخورده اند

مجنون حقیقت است که اندوه یار خورد

آتش که بر خلیل نبی کرد گل ستان؟

آن کو ز وَرد خار برآرد ز خار وَرد

تن در ده ای حریص و ز دارالشفای عشق

درمان مجوی تا نکنی اختیار درد

هرگز گمان مبر که کند در سلوک عشق

جز بر خلاف گرم روان هیچ کار سرد

چند از تکثرات که بر نطع امتحان

بیرون نیامده ست یکی از هزار مرد

یک هفته عیش از پی آن مدت فراق

آری خمار و خار بود با نبید و ورد

آسایش از حیات همان چند روز بود

بی‌روی دوست بر دل ما شد حیات سرد

با روزگار بیش چه گویی نزاریا

دانی که با زمانه نکرده ست کس نبرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد

هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،

کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند

وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد

عنصری

مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد

عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد

بر غالیه بماند بر عارض تو باد

گاهش برو بمالد و گه باز بسترد

گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد

[...]

وطواط

جز سوی نام نیک خردمند ننگرد

نام نکو بماند و این عمر بگذرد

سوزنی سمرقندی

سالار لولیان را گفتم برای خرد

از میخ هجو من خر خمخانه را بدرد

گفتا که میخ هجو تو . . . ون خوار آنخرست

. . . ون ما چی خاردان بره کش حرب فشرد

خر فرد بود میره با سهل دیلمی

[...]

قوامی رازی

ای از عدد یکی به هنر صدهزار مرد

دارند معطیان ز عطاء تو پیش خورد

از رشگ حرمت تو بزرگان مملکت

چون صبح و شمس بارخ زردند وبادسرد

از اولیای دولت در هیچ روزگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه