نه محرمی که پیامی به یار بگذارد
نه هم دمی که دمی خاطرم نگه دارد
چنان ستیزه نداند سپهرِ بی رحمت
که خون ز دیدۀ من دم به دم فرو بارد
جهانِ سست قدم ار شکسته حالی را
دمی ز سینه بر آرد به بام بگذارد
گر از درونِ پر آتش بر آورد آهی
به هر دو دست قضا در گلوش بفشارد
شدند دشمنِ من عالمی و یار هنوز
به دوس داریِ من سر فرو نمی آرد
محّبِ معتقد آن است کز برایِ حبیب
به هر ستم که کند روزگار بسپارد
نزاریا مطلب در زمانه آسایش
که گر دلت بنوازد تَنت بیازارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره نارضایتی و درد عاشقانه سروده شده است. شاعر احساس تنهایی و فقدان را تجربه میکند و از نبود ارتباط با معشوقش شکایت میکند. به سختیهایی که روزگار برای او به ارمغان آورده، اشاره میکند و میگوید که حتی در دل آتش عشق نیز باید به سختیها مقاومت کرد. او به وفاداری و صبر عاشقانه تأکید دارد و میگوید که عشق را باید در برابر ستمهای زمان حفظ کرد، حتی اگر دیگران به او آسیب برسانند. به طور کلی، شاعر احساس ناامیدی و غم عمیق خود را از جدایی و مصائب عشق بیان میکند.
هوش مصنوعی: نه دوستی هست که پیامی برای یار بفرستد و نه کسی که لحظهای به یادم باشد.
هوش مصنوعی: آسمان بیرحم آنقدر ستیزهجو است که نمیداند چقدر از دلم خون میریزد و من هر لحظه اشک میریزیم.
هوش مصنوعی: اگر جهان ناپایدار لحظهای از سینهاش چیزی را به اوج برساند، به آن بام بالا میرود.
هوش مصنوعی: اگر کسی از درون پر از آتش ناله کند، تقدیر با دو دست، صدایش را در گلو میگیرد و مانع از بیان آن میشود.
هوش مصنوعی: همه دنیا با من دشمن شدهاند، اما دوستیام هنوز به خاطر محبت و علاقهاش به من سر تسلیم فرود نمیآورد.
هوش مصنوعی: محبت واقعی آن است که فرد برای عشق و دلبر خود بتواند با هر سختی و ظلمی که زمانه به او میآورد، صبر کند و تحمل نماید.
هوش مصنوعی: در زمان آرامش و آسایش، اگر دلت لذت ببرد، بدنت رنج میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگانرا از چشم زخم ملک چه باک
چو بخت آتش فتح و سپند میآرد
هنوز ماه ز تایید تو همی تابد
هنوز ابر ز انعام تو همی بارد
ز خشکسال حوادث چگونه خشک شود
[...]
که میرود به شفاعت که دوست بازآرد
که عیش خلوت بی او کدورتی دارد
که را مجال سخن گفتن است به حضرت او
مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد
ستیزه بردن با دوستان همین مثلست
[...]
نه بخت با منِ مسکین سری به ره دارد
نه یارم از منِ بی چاره یاد می آرد
بیا و بر ورقِ رویِ زعفرانم بین
که دیده ژاله به رخ بر چو لاله می بارد
مراد حاصل و من غافل و همین باشد
[...]
ضیاء دولت و دین ایکه ما در ارکان
بصد قران چو تو فرزند نامور نارد
بخشکسال کرم بر سر نهال امید
ز ابر دست تو باران جود میبارد
کمینه چاکرت امروز با سه چاریار لطیف
[...]
قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد
غمش میاد کز اینسان دلی بدست آرد
زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار
که خواجه آن درود از جهان که میکارد
میان زاهد و رندان ز باده دریاهاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.