نه بخت با منِ مسکین سری به ره دارد
نه یارم از منِ بی چاره یاد می آرد
بیا و بر ورقِ رویِ زعفرانم بین
که دیده ژاله به رخ بر چو لاله می بارد
مراد حاصل و من غافل و همین باشد
سزایِ آن که شبِ وصل شکر نگزارد
شبِ وصال تو بوده ست قدر و من مدهوش
خیال مست نباشد چنان که پندارد
تو در کنار و منی واله از میان رفته
محبّ چه گونه شود محو اگر نه بسپارد
توانی از لبِ چون انگبین شفا دادن
گرم فراق به نیشِ جفا بیازارد
مجال نیست که رویت به خواب بینم باز
وگر به چشم درآیی سرشک نگذارد
به ناز خفته ز خود بی خبر شبانِ دراز
چه غم خورد که نزاریِ زار می زارد
ز ژالۀ مژه چشمش چو ابرِ تر دامن
سوادِ خاکِ قهستان به خون بیاغارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی و ناکامی خود صحبت میکند. او بیان میکند که نه بختی در کنار اوست و نه یاد یاری در دلش باقی مانده است. تصویرگری زیبایی از حال و روز خود دارد و به زیبایی یار اشاره میکند. شاعر از این که در شب وصال، غافل و مست بوده، حسرت میخورد و میگوید که با وجود فاصله بین خود و یار، عشق و محبتش نمیتواند بیاثر باشد. او از درد فراق و عدم مشاهده محبوبش رنج میبرد و به زیباییهای یار اشاره میکند که او را در حال خواب و غفلت میبیند، وقوع دلتنگی را در دلش تبیین میکند. در پایان، از تاثیری که محبت یار بر وجودش دارد، سخن به میان میآورد.
هوش مصنوعی: نه قسمت خوبی برای منِ بیچاره وجود دارد و نه کسی به یاد منِ درمانده میافتد.
هوش مصنوعی: بیا و ببین که چطور اشکهای من بر روی زعفرانها میریزد، همانطور که باران به گلهای لاله میبارد.
هوش مصنوعی: مراد به دست آمده و من از آن بیخبرم؛ و همین حالتی است که سزاوار کسی است که در شب وصال از شکرگزاری غافل باشد.
هوش مصنوعی: شب وصال تو، ارزش و اهمیت دارد و من در خواب و خیالات خود غرق شدهام، اما مستی واقعی وجود ندارد، هرچند که چنین به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی تو کنارم هستی و من بیتاب و سرگردانم، عشق چگونه میتواند محو شود اگر نه اینکه او را به دل بسپارم.
هوش مصنوعی: میتوانی با لبانی شیرین و خوشبو درمان کنی، در حالی که دوری و ناملایمات به تو آسیب میزند.
هوش مصنوعی: فرصتی نیست که دوباره خواب چهرهات را ببینم، و اگر به چشمانم بیایی، اشکم جاری نخواهد شد.
هوش مصنوعی: شبان دراز، در خواب ناز به سر میبرد و بیخبر از دنیای اطراف است. او نمیداند که در دل شب، چقدر درد و غم در دل کسی وجود دارد که زار و نزار است و در رنج میخوابد.
هوش مصنوعی: از اشکهای مژههای چشم او، مانند بارانی که ابرهای نمناک میبارند، دامن سیاه و خاکی قهستان را به خون آغشته میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگانرا از چشم زخم ملک چه باک
چو بخت آتش فتح و سپند میآرد
هنوز ماه ز تایید تو همی تابد
هنوز ابر ز انعام تو همی بارد
ز خشکسال حوادث چگونه خشک شود
[...]
که میرود به شفاعت که دوست بازآرد
که عیش خلوت بی او کدورتی دارد
که را مجال سخن گفتن است به حضرت او
مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد
ستیزه بردن با دوستان همین مثلست
[...]
نه محرمی که پیامی به یار بگذارد
نه هم دمی که دمی خاطرم نگه دارد
چنان ستیزه نداند سپهرِ بی رحمت
که خون ز دیدۀ من دم به دم فرو بارد
جهانِ سست قدم ار شکسته حالی را
[...]
ضیاء دولت و دین ایکه ما در ارکان
بصد قران چو تو فرزند نامور نارد
بخشکسال کرم بر سر نهال امید
ز ابر دست تو باران جود میبارد
کمینه چاکرت امروز با سه چاریار لطیف
[...]
قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد
غمش میاد کز اینسان دلی بدست آرد
زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار
که خواجه آن درود از جهان که میکارد
میان زاهد و رندان ز باده دریاهاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.