طالع تخت و پادشاهی او
فرخ آمد ز نیکخواهی او
پیش از آن راصد ستارهشناس
از پی بخت بود داشته پاس
اسدی بود کرده طالع تخت
طالعی پایدار و ثابت و سخت
آفتابی در اوج خویش بلند
در قران با عطاردش پیوند
زهره در ثور و مشتری در قوس
خانه از هردو گشته چون فردوس
در دهم ماه و در ششم بهرام
مجلس آراسته به تیغ و به جام
دست کیوان شده ترازوسنج
سخته از خاک تا به کیوان گنج
چون بدین طالع مبارک فال
رفت بر تخت شاه خوب خصال
از بسی لعل ریختن با در
کشتی بخت شد چو دریا پر
گنجداران فزون ز حد شمار
گنج بر گنج ساختند نثار
آنکه اول سریر شاهی داشت
بیعت شهری و سپاهی داشت
چونکه دید آن شکوه بهرامی
کهافسر و تخت شد بدو نامی
اول او گفتش از کهان و مهان
شاه آفاق و شهریار جهان
موبدانش شه جهان خواندند
خسروانش خدایگان خواندند
همچنین هرکه آشکار و نهفت
آفرینی به قدر خود میگفت
شاه چون سربلند عالم گشت
سربلندیش از آسمان بگذشت
خطبهٔ عدل خویشتن برخواند
لؤلؤ تر ز لعل تازه فشاند
گفت کهافسر خدای داد به من
این خداداد شاد باد به من
بر خدا خوانم آفرین و سپاس
کهآفرین باد بر خدای شناس
پشت بر نعمت خدا نکنم
شکر نعمت کنم، چرا نکنم؟
تاج برداشتن ز کام دو شیر
از خدا دانم آن نه از شمشیر
چون رسیدم به تخت و تاج بلند
کارهایی کنم خدای پسند
آن کنم گر خدای بگذارد
که ز من هیچکس نیازارد
مگر آن کاو گناهکار بوَد
دزد و خونی و راهدار بود
با من ای خاصگان درگهِ من
راستخانه شوید چون رهِ من
از کجی بهْ که روی برتابید
رستگاری به راستی یابید
گر نگیرید گوش راست به دست
ای بسا گوش چپ که خواهد خست
روزکی چند چون برآسایم
در انصاف و عدل بگشایم
آنچه ما را فریضه افتادست
ظلم را ظلم و داد را دادست
نیست از هیچ مردمیم هراس
به جز از مردم خدای شناس
اعتمادی نمیکنم بر کس
بر خدای اعتماد کردم و بس
طاعت هیچکس ندارم دوست
به جز از طاعتی که طاعت اوست
تا بمانَد بهجای چرخ کبود
باد بر خفتگان دهر درود
بیش از اندازه سیاه و سپید
زندگان را ز ما امان و امید
کار من جز درود و داد مباد
هرک ازین شاد نیست شاد مباد
چون شه انصاف خویش کرد پدید
سجدهٔ شکر کرد هرکه شنید
یک دو ساعت نشست بر سر تخت
پس به خلوت کشید از آنجا رخت
عدل میکرد و داد میفرمود
خلق ازو راضی و خدا خشنود
انجمن با بزرگواران کرد
استواری به استواران کرد
چون ز بهرامگور تاج و سریر
سازوَر گشت و شد شکوه پذیر
کمر هفت چشمه را در بست
بر سر تخت هفتپایه نشست
چینیی بر برَش چو سینه باز
رومیی بر تنش به رسم طراز
واو به خوبی ز روم باجستان
به نکویی ز چین خراج ستان
چار بالش نهاده چون جمشید
پنج نوبت رسانده بر خورشید
رسم انصاف در جهان آورد
عدل را سر بر آسمان آورد
کرد با دادپروران یاری
با ستمکارگان ستمکاری
قفل غم را درش کلید آمد
کهآمد او فرّخی پدید آمد
کار عالم ز نو گرفت نوا
بر نفَسها گشاده گشت هوا
گاو نازاده گشت زاینده
آب در جویها فزاینده
میوهها بر درخت بار گرفت
سکهها بر درم قرار گرفت
حل و عقد جهان بدو شد راست
دو هوایی ز مملکت برخاست
پادشهزادگان به هر طرفی
یافتند از شکوه او شرفی
کارداران ز حمل کشور او
حملها ریختند بر در او
قلعهداران خزینهها بردند
قلعه را با کلید بسپردند
هرکسی روزنامه نو میکرد
جان به توقیع او گرو میکرد
او چو در کار مملکت پرداخت
هرکسی را به قدر پایه نواخت
کار بیرونقان بهساز آورد
رفتگان را به مُلک باز آورد
ستم گرگ برگرفت از میش
باز را کرد با کبوتر خویش
از سر فتنه برد مستیها
کرد کوته دراز دستیها
پایه گاه دشمنان بشکست
بر جهان داد دوستان را دست
مردمی کرد در جهانداری
مردمی به ز مردمآزاری
خصم را نیز چون ادب کردی
ده بکشتی یکی نیازردی
کهآدمی را به وقت پروردن
کشتن اولیتر است از آزردن
مردمی کرد و مردم اندوزی
هیچکس را نماند بیروزی
دید کاین خیلخانهٔ خاکی
نارد الا غبار غمناکی
خویشتن را به عشوه گَش میداشت
عیش خود را به عشوه خوش میداشت
ملک بیتکیه را شناخته بود
تکیه بر ملک عشق ساخته بود
روزی از هفته کارسازی کرد
ششِ دیگر به عشقبازی کرد
نَفَس از عاشقی برون نزدی
عشق را در زدی و چون نزدی
کیست کز عاشقی نشانش نیست؟
هرکه را عشق نیست، جانش نیست
سکه عشق شد خلاصهٔ او
عاشقان مونسان خاصهٔ او
کار و باری بر آسمان او را
زیر فرمان همه جهان او را
او جهان را به خرمی میخورد
داد میداد و خرمی میکرد
گنج در حضرتش روانه شده
غارت تیغ و تازیانه شده
آوریدی جهان به تیغ فراز
به سر تازیانه دادی باز
ملک ازو گرچه سبز شاخی داشت
او چو خورشید پی فراخی داشت
مردمان از غرور نعمت و مال
تکیه کردند بر فراخی سال
شکر یزدان ز دل رها کردند
شَفْقَت از سینهها جدا کردند
هرگهی کهآفریدگان خدای
شکر نعمت نیاورند به جای
آن فراخی شود بر ایشان تنگ
روزی آرند لیک از آهن و سنگ
سالی از دانه بر نرستن شاخ
تنگ شد دانه بر جهانْ فراخ
بر خورش تنگی آنچنان زد راه
کهآدمی چون ستور خورد گیاه
تنگدل شد جهان از آن تنگی
یافت نانِ عزت گرانسنگی
باز گفتند قصه با بهرام
که در آفاق تنگییی است تمام
مردمان همچو گرگ مردمخوار
گاه مردم خورند و گه مردار
شاه چون دید قدر دانه بلند
درِ انبار برگشاد ز بند
سوی هر شهر نامهای فرمود
که در او از ذخیره چیزی بود
تا امینان شهر جمع آیند
در انبار بسته بگشایند
با توانگر به نرخ در سازند
بیدرم را دهند و بنوازند
وآنچه ز انبارخانه مانَد باز
پیش مرغان نهند وقت نیاز
تا در ایام او ز بیخوردی
کس نمیرد زهی جوانمردی
آنچه از دانه بود در بارش
هر کسی میکشید از انبارش
اشترانش ز مرز بیگانه
میکشیدند نو به نو دانه
جهد میکرد و گنج میپرداخت
چاره کار هرکسی میساخت
لاجرم چارسال بیبر و کشت
روزی خلق بر خزینه نوشت
کارش آن بود کان کیایی یافت
از چنان پیشه پادشایی یافت
جمله خلق جان ز تنگی برد
جز یکی تن که او به تنگی مرد
شاه از آن مرد بینوا مرده
تنگدل شد چو آب افسرده
روی از آن رنج در خدای آورد
عذر تقصیر خود به جای آورد
گفت کای رزقبخش جانوران
رزق بخشیدنت نه چون دگران
به یکی قدرت خدایی خویش
بیش را کم کنی و کم را بیش
ناید از من و گرچه کوشم دیر
کهآهویی را کنم به صحرا سیر
تویی آن کز برات پیروزی
یک به یک خلق را دهی روزی
گر ز تنگی تنی ز جانوران
مرد، جرمی مرا نبود در آن
کز حسابش خبر نبود مرا
چونکه مرد او، خبر چه سود مرا؟
شاه چون شد چنین تضرعساز
هاتفی دادش از درون آواز
کهایزد از بهر نیکراییِ تو
برد فترت ز پادشایی تو
چون تو در چار سال خرسندی
مردهای را ز فاقه نپسندی
چار سالت نوشته شد منشور
کز دیار تو مرگ باشد دور
از بزرگان ملک او تا خرد
کس شنیدم که چارسال نمرد
فرخ آن شه که او به نعمت و ناز
مرگ را داشت از رعیت باز
هرکه میزاد در جهان میزیست
دخل بیخرج شد، ازین به چیست؟
از خلایق که گشته بود انبوه
بیعمارت نه دشت ماند و نه کوه
از صفاهان شنیدهام تا ری
خانه بر خانه شد تنیده چو نِی
بام بر بام اگر شدی خواهان
کوری از ری شدی به اِسپاهان
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر راویست بر من نیست
بود نعمت خورندگان بسیار
لیک نعمت فزون ز نعمتخوار
مردم ایمن شده به دشت و به کوه
ناز و عشرتکنان گروه گروه
بر کشیده صفی دو فرسنگی
بربطی و ربابی و چنگی
حوضهٔ می به گرد هر جویی
مجلسی در میان هر کویی
هرکسی مِی خرید و تیغ فروخت
درع آهن درید و زرکش دوخت
خلق یکبارگی سلاح نهاد
همه را تیغ و تیر رفت از یاد
هر کهرا بود برگ عشرت ساز
عیش میکرد با تنعم و ناز
وانکه برگش نبود شه فرمود
او ز بخت و جهان از او خشنود
هرکسی را گماشت بر کاری
دادش از عیش روز بازاری
روز فرمود تا دو قسمت کرد
نیمهای کسب و نیمهای میخورد
هفت سال از جهان خراج افکند
بیخ هفتاد ساله غم برکند
شش هزار اوستاد دستان ساز
مطرب و پای کوب و لعبت باز
گرد کرد از سواد هر شهری
داد هر بقعه را ازآن بهری
تا به هرجا که رختکش باشند
خلق را خوش کنند و خوش باشند
داشت دور زمانه طالع ثور
صاحبش زُهره، زُهره صاحب دور
در چنان دور غم کجا باشد؟
که دراو زهره کدخدا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف یک پادشاهی بزرگ و بخت خوب یک شاه به نام بهرام میپردازد. ابتدا به ستارهشناسی و طالع بینی اشاره میشود که از طالع پایدار و نیک او خبر میدهد. با این طالع خوش، بهرام بر تخت شاهی نشسته و دارای ثروت و شکوه فراوان میشود. او عدالت را در حکمرانی خود اعمال کرده و به رفاه و آسایش مردم توجه دارد.
بهرام از نعمتهای خداوند سپاسگزاری میکند و بر این باور است که تنها خداوند است که باید از او اطاعت شود. در دورهٔ پادشاهی او، مردم از prosperity و رفاه برخوردار و نه تنها از نعمتها بهرهمند میشوند، بلکه او حقوق آنها را نیز پاس میدارد.
وی با عادلی و انساندوستی خود، به تنگدستان کمک میکند و به فراخی خوراک عامه میاندیشد. این شکوفایی و خوشحالی در جامعه باعث میشود که مردم به شکرگزاری و شادمانی بپردازند و در زمان پادشاهی او، خبری از جنگ و قحطی نخواهد بود.
در نهایت، بهرام میداند که اگر مردم شکر نعمت را به جا نیاورند، نعمتها از آنها گرفته خواهد شد. او بر این اساس تصمیم میگیرد تا از تنگیها و مشکلات مردم بکاهد و روحیهٔ شادابی را در جامعه به وجود آورد. با این توصیف، متن به اهمیت عدالت، سپاسگزاری و مراقبت از مردم در دوران پادشاهی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: سرنوشت تاج و تخت و سلطنت او از نیکی و خیرخواهی او به خوبی رقم خورده است.
هوش مصنوعی: قبل از آن، ستارهشناس در جستجوی خوشبختی بود و پاسخی برای آن میجست.
هوش مصنوعی: شخصی به نام اسدی دچار سرنوشتی شد که او را به مقام و منزلتی پایدار و محکم رساند.
هوش مصنوعی: در اوج شکوه و عظمت، نوری مانند خورشید در آسمان میدرخشد و به طرز شگفتانگیزی با سیاره عطارد در ارتباط است.
هوش مصنوعی: زهره در برج ثور و مشتری در برج قوس قرار دارند و چنین وضعیتی موجب شده که فضایی خوشایند و دلپذیر به وجود آید.
هوش مصنوعی: در دهمین روز ماه و در ششمین روز بهرام، میهمانی به زیبایی با شمشیر و جام برپا شده است.
هوش مصنوعی: دست کیوان به عنوان ترازویی عمل میکند، که به کمک آن میتوان از خاک تا کیوان، گنجها را اندازهگیری کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که به چنین سرنوشت خوشایندی رسید، بخت بر تخت پادشاهی با ویژگیهای نیکو و آزادگان نشسته است.
هوش مصنوعی: با ریختن لعلهای فراوان، بخت مانند دریایی پر از زیبایی و نعمت شد.
هوش مصنوعی: دارندگان ثروت، به اندازهای بیش از حد، ثروتهای خود را انباشتهاند و بر ثروتهایشان افزودهاند.
هوش مصنوعی: کسی که در ابتدا بر تخت سلطنت نشسته بود، هم از نظر مردم شهر و هم از دید سربازان حمایت و وفاداری داشت.
هوش مصنوعی: وقتی آن عظمت و زیبایی بهرام را دید، که تاج و تخت به او بخشیده شده بود.
هوش مصنوعی: او ابتدا به بیان داستانی از بزرگان و حکمرانان گذشته میپردازد که به عنوان شاهان زمین و فرمانروایان دنیا شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: موبدان این سرزمین را پادشاهان جهان نامیدند و شاهانش را همچون خداوندان خطاب کردند.
هوش مصنوعی: هر کس به اندازه توان و لیاقتش، هم چیزهایی را که مشخص است و هم آنچه را که پنهان است، بیان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه به مقام بلندی رسید و در میان مردم و در عالم قدرت و عظمت قرار گرفت، جایگاه او به حدی بود که حتی از آسمان نیز فراتر رفت.
هوش مصنوعی: او سخنانی از انصاف و عدالت گفت که از جواهرات باارزشتر و درخشانتر بود.
هوش مصنوعی: او گفت که خدای بزرگ به من اعتبار و فرمانی عطا کرده است و من از این بخشش خدایانه خوشحالم.
هوش مصنوعی: خدا را ستایش و شکر میگویم، زیرا بر کسی که خدا را میشناسد، درود و تحسین باد.
هوش مصنوعی: من هرگز از نعمتهای خداوند رو برنمیگردانم و همیشه شکرگزار آن هستم؛ چرا که این کار را نکنم؟
هوش مصنوعی: من میدانم که گرفتن تاج و قدرت از دستان دو شیر، نتیجهاش لطف خداوند است و نه صرفاً به خاطر شمشیر و قدرت نظامی.
هوش مصنوعی: وقتی به مقام و جایگاه بالا رسیدم، کارهایی انجام خواهم داد که مورد رضایت خدا باشد.
هوش مصنوعی: من هر کاری که خدا بخواهد انجام میدهم، به شرطی که هیچکس از من آسیب نبیند.
راهدار در اینجا یعنی راهزن
هوش مصنوعی: با من، ای افرادی که در درگاه من ویژه و خاص هستید، به درستی و راستگویی در کنار من قرار بگیرید، چرا که راه من چنین است.
هوش مصنوعی: توجه به نواقص و انحرافات میتواند باعث دستیابی به موفقیت واقعی شود.
هوش مصنوعی: اگر به گوش راست خود توجه نکنید، ممکن است با مشکلاتی مواجه شوید که حتی گوش چپ شما را هم دچار خستگی کند.
هوش مصنوعی: مدتی استراحت کنم تا بتوانم در حق دیگران با انصاف و عدالت رفتار کنم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای ما واجب و ضروری است، ظلم را ظلم و داد را داد میداند.
هوش مصنوعی: از هیچکس ترسی نداریم جز از کسانی که خدا را میشناسند.
هوش مصنوعی: من بر کسی اعتماد نمیکنم و تنها به خدا اعتماد دارم.
هوش مصنوعی: من هیچکس را جز او اطاعت نمیکنم و همهی اطاعتهایم فقط از اوست.
هوش مصنوعی: به خاطرههای گذشته سلامی خواهیم فرستاد تا از بین نروند و به یاد همگان باقی بمانند.
هوش مصنوعی: زندگان از ما امید و پناهی نمیخواهند، چرا که ما بیش از حد در مسائلی چون تاریکی و روشنایی غرق شدهایم.
هوش مصنوعی: کار من فقط خیرخواهی و عدالت است، هر کس از این موضوع خوشحال نیست، خوشی برای او نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که حاکم با انصاف رفتار کرد، هر کسی که این را شنید، سجده شکر به جا آورد.
هوش مصنوعی: پس از نشستن یکی دو ساعت بر روی تخت، او به خلوت رفت و از آنجا خارج شد.
هوش مصنوعی: او به انصاف رفتار میکرد و در کار قضاوت همه چیز را به درستی انجام میداد، به طوری که مردم از او راضی بودند و خداوند نیز از او خوشنود بود.
هوش مصنوعی: مجلس با بزرگان به تداوم و استحکام پرداخت و پیوندی با افراد باوقار برقرار کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که بهرام گور تاج و تختی را برای خود آماده کرد، به او شکوه و عظمت داد.
هوش مصنوعی: او کمربند هفت چشمه را روی سر خود بسته و بر تختی هفتپایه نشسته است.
هوش مصنوعی: زیبایی چینی و برجستگی سینهاش همچون یک رومی است که با شرایط خاص خود، زیباییاش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: او به خوبی از روم مالیات میگیرد و به زیبایی از چین خراج جمعآوری میکند.
هوش مصنوعی: چندین بالش گذاشته و مانند جمشید، پنج بار بر خورشید رسیده است.
هوش مصنوعی: عدالت در جهان به طور واقعی برقرار شد و باعث شد که مقام و جایگاه آن به اوج و بلندی برسد.
هوش مصنوعی: با نیکوکاران دوستی میکند و با ستمگران همدلی مینماید.
هوش مصنوعی: زمانی که او آمد، در دل غم را باز کرد و شادی و خوشبختی تازهای پدیدار شد.
هوش مصنوعی: کار عالم از نو به جریان افتاد و با نفسی تازه هوا به شکلی گشوده و آزاد شد.
هوش مصنوعی: گاو بیاصل و نسب به دنیا آمد و در جویها آب به وفور جاری شد.
هوش مصنوعی: میوهها روی درخت به ثمر نشستهاند و سکهها هم بر روی نقره من نشستهاند.
هوش مصنوعی: جهان به دست او سامان یافت و به خاطر دوگانگی و تغییرات در سرزمینش، بینظمی و آشفتگی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: فرزندان پادشاهان در هر سو عظمت و جلال او را مشاهده کردند و به واسطهی آن به احترام و ارزش رسیدند.
هوش مصنوعی: مأموران او به سرزمینش حمله کردند و بارها و محمولهها را بر در خانهاش ریختند.
هوش مصنوعی: نگهبانان خزانهها به همراه کلید قلعه را گرفتند و قلعه را به آنها سپردند.
هوش مصنوعی: هرکس که روزنامهای جدید منتشر میکرد، جانش را به مهر و امضای او میسپرد.
هوش مصنوعی: او زمانی که به امور کشور رسیدگی کرد، هر کسی را مطابق با مقام و جایگاهش مورد توجه و احترام قرار داد.
هوش مصنوعی: کارهای بدون رونق را بهبود میبخشد و عابران را به سرزمین خود برمیگرداند.
هوش مصنوعی: ظلم و ستم گرگ بر میش ادامه دارد و او در کنار کبوترش به این کار ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: با شروع مشکلات و تنشها، او تمام خوشیها و لذتها را به سرعت از بین برد و نتوانست به خوبی با مسائل کنار بیاید.
هوش مصنوعی: دشمنان از پایه و اساس خود فرو شکستند و این باعث شد که دوستان در جهان به قدرت و جایگاه بالایی دست یابند.
هوش مصنوعی: آنان که در زندگی خود به انسانیت و محبت اهمیت میدهند، به مراتب بهتر از کسانی هستند که به دیگران آسیب میزنند و ظلم میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی با ادب و احترام با دشمن برخورد کنی، او را به گونهای تحت تأثیر قرار میدهی که حتی به تو آسیبی نرساند.
هوش مصنوعی: آدمی بهتر است به جای آزار دادن دیگران، در زمان پرورش و تربیت آنها، اقدام به کشتن یا از میان بردن آنها کند.
هوش مصنوعی: برای دیگران کار کرد و اندوختن ثروت باعث شد که هیچکس دیگر بیروزی نماند.
هوش مصنوعی: این دنیا که ما در آن زندگی میکنیم، تنها چیزی که از آن باقی میماند، افسوسها و اندوههاست.
گش: خوش و خرّم
هوش مصنوعی: پادشاهی که برای سرزمینش تکیهگاهی نداشت، تکیهگاه خود را بر عشق بنا کرده بود.
هوش مصنوعی: یک روز از هفته به کار مشغول شدم و در دیگر روزها به عشق و عاشقی پرداختم.
هوش مصنوعی: عشق را در زندگی و دل خود وارد کن، اما وقتی هنوز نتوانستهای عشق را تجربه کنی، نمیتوانی به عمق آن پی ببری.
هوش مصنوعی: کیست که نشانهای از عشق در او وجود ندارد؟ هر کسی که عشق نداشته باشد، جانش هم بیمعنی است.
هوش مصنوعی: عشق او به قدری ارزشمند و منحصر به فرد است که تمامی عاشقان را به خود جذب میکند و در حقیقت، او نماد و نماینده عشق واقعی است.
هوش مصنوعی: او در آسمان کار و بارش را زیر کنترل دارد و همهی جهان تحت اطاعت اوست.
هوش مصنوعی: او با شادی و خوشحالی به زندگی ادامه میداد و همواره به دیگران کمک میکرد و آنها را شاد میساخت.
هوش مصنوعی: خزانهای از ثروت و برکت به سوی او روانه شده است و ظلم و ستم از بین رفته و تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: جهان را با قدرت و تسلط خود اداره کردی و با ضربهای به آن، تغییراتی ایجاد کردی.
هوش مصنوعی: هر چند ملک درختی سبز به خود داشت، اما او همچون خورشید به دنبال وسعت و گسترش بود.
هوش مصنوعی: انسانها به خاطر ثروت و نعمتهایی که دارند، به راحتی زندگی میکنند و به افزایش امکانات سالانه خود تکیه کردهاند.
هوش مصنوعی: خشم و کینه را از دلهایشان دور کردند و به جای آن محبت و سپاسگزاری از خدا را در وجودشان نهادند.
هوش مصنوعی: هر زمانی که مخلوقات خداوند قدردانی و شکرگزاری از نعمتها نداشته باشند، به مقام و منزلت آنها آسیب میرسد.
مصرع دوم: روزی بهدست میآورند اما به سختی.
فراخ در مصرع دوم قید است یعنی بسیار زیاد. دانه بر جهانیان قحط و تنگ شد بهشدت.
هوش مصنوعی: خورشید به قدری در تنگی قرار گرفت که انسان مانند حیوانات علفخوار به گیاه روی آورد.
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر مشکلات و تنگدستی، به شدت دلتنگ و ناراحت شده است و به دست آوردن نان و معیشت با عزت و ارزش بالا، سخت و دشوار شده است.
هوش مصنوعی: میگویند که داستانهایی درباره بهرام وجود دارد که نشان میدهد در دنیا، محدودیتها و سختیهایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: انسانها گاهی مانند گرگهایی میشوند که به دیگران آسیب میزنند و گاهی هم به چیزهایی که از بین رفته است، روی میآورند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه مقدار بالای دانه را دید، در انبار را از بند آزاد کرد.
هوش مصنوعی: به هر شهری دستوری صادر کرد که در آن نامه، چیزی از داراییها و ذخایر موجود ذکر شود.
هوش مصنوعی: وقتی که افراد قابل اعتماد شهر دور هم جمع شوند، در آن صورت در انبار را باز خواهند کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افراد توانگر و ثروتمند با احتساب قیمت و نرخ، به راحتی میتوانند هر چیزی را به دست آورند، در حالی که کسانی که بیپول و فقیر هستند، هیچچیز ندارند که بتوانند از آن بهرهمند شوند یا توجهی به آنها شود.
هوش مصنوعی: هر چه که از انبار باقی بماند، در زمان نیاز در اختیار پرندگان قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در دوران او، هیچکس از گرسنگی نمیمیرد، چه شادیای در چنین جوانمردی است!
هوش مصنوعی: هر کسی بر اساس آنچه دارد و در انبارش ذخیره کرده، حاصل تلاش و تلاشهای خود را برداشت میکند.
هوش مصنوعی: شتران او را به طور مکرر از مرز بیگانه میآوردند و به آنها دانه میدادند.
هوش مصنوعی: او سعی و تلاش میکرد و برای به دست آوردن ثروت و گنج تلاش مینمود و راه حلی برای مشکلات هر کسی پیدا میکرد.
هوش مصنوعی: بنابراین، به مدت چهار سال بدون محصول و زراعت، روزی مردم بر روی ذخیرههای موجود نوشته شده است.
هوش مصنوعی: او به خاطر توانایی و شایستگی خود، به مقام پادشاهی رسید و چنین کاری برایش میسر شد.
هوش مصنوعی: تمام موجودات از تنگی و سختی جان رها میشوند، جز یک نفر که او به خاطر تنگی جانش، جان خود را از دست داد.
هوش مصنوعی: شاه از حال آن مرد بیچارهای که به شدت ناراحت و دلشکسته بود، متاثر و غمگین شد، مانند آبی که در اثر سستی و تنگدستی بیرمق شده باشد.
هوش مصنوعی: او از رنجی که کشیده، به خدا روی آورده و از اشتباهات و کمبودهای خود عذرخواهی کرده است.
هوش مصنوعی: ای روزیدهندهی جانوران، روزیدانی تو مانند دیگران نیست.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از قدرت خداوندی کسی کاسته و به دیگری افزوده کنی، باید دقت کنی که این کار چه تأثیری دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که تلاش میکنم و سخت کوشم، باز هم نمیتوانم بهتنهایی یک آهو را به صحرا ببرم و آزادش کنم.
هوش مصنوعی: تو آن شخصی هستی که با پیروزیات به یکایک مردم روزی میدهی.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر سختی و تنگی جسمی، کسی از جانوران بمیرد، در آن هیچ گناهی بر من نیست.
هوش مصنوعی: چون مرد به حسابش هیچ خبری نداشتم، حالا که او رفته، خبر از چه چیزی برای من فایده دارد؟
هوش مصنوعی: شاه وقتی دید در چنین وضعیتی، ناله و زاری او را شنید که از درونش به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر خوبیها و نیکیهای تو، سلطنت و فرمانرواییات را از دستت گرفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو در مدت چهار سال خوشحالی زندگی میکنی، به هیچ وجه نمیتوانی مردهای را که در فقر زندگی میکند، نادیده بگیری.
هوش مصنوعی: چهار سالگی تو زمانی است که سرنوشت تو تعیین شده و از سرزمین تو، مرگ برایت دور است.
هوش مصنوعی: من از بندگان بزرگ این کشور شنیدهام که هیچکس چهار سال به زندگی ادامه نمیدهد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن پادشاهی که با نعمت و خوشی، مرگ را از زیر دستانش دور کند.
هوش مصنوعی: هر فردی که در این دنیا به دنیا میآید، زندگیاش با تمام هزینهها و خرجها همراه است. با این حال، زندگی بدون هزینه و صرفنظر از کارکردها و نیازها چگونه ممکن است؟
هوش مصنوعی: از جمعیت مردم بهقدری زیاد شده بود که نه دشت خالی مانده بود و نه کوه؛ همهجا پر از انسانها شده بود.
هوش مصنوعی: از اصفهان تا تهران، خانهها به هم پیوستهاند و مانند نی، در هم تنیده و مرتبط شدهاند.
(جمعیت و خانه آنقدر زیاد شد) که اگر کوری میخواست میتوانست از روی بام خانهها از ری به اصفهان برود.
هوش مصنوعی: اگر این موضوع برای تو واضح و روشن نیست، مسئولیت آن بر عهده راوی است و من هیچ نقشی در آن ندارم.
هوش مصنوعی: نعمت های فراوانی برای خوردن وجود دارد، اما برکت و منفعت بیشتری نسبت به آنچه که خورندگان از آن بهره میبرند، وجود دارد.
هوش مصنوعی: مردم به دل طبیعت پناه بردهاند و در دشتها و کوهها با شادی و خوشحالی جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که جمعیتی از نوازندگان و آهنگسازان با ابزارهای مختلف موسیقی گرد آمدهاند، طوری که صفی به طول دو فرسخ شکل گرفته است. این ابزارها شامل بربط، رباب و چنگ میباشد که هر کدام صدایی دلنواز ایجاد میکنند.
هوش مصنوعی: در هر محلهای و در کنار هر جوی آب، جشنی از مینوشی و خوشگذرانی برپا است.
همه مردم فقط در عیش و نوش بودند شمشیر فروختند و میگساری کردند و زره جنگی را کنار گذاشتند و لباس زرکش مجلس بزم پوشیدند.
هوش مصنوعی: مردم به یکباره سلاح به دست گرفتند و همه یادشان رفت که چه کار از دستشان برمیآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که زندگی خوشی داشت، با شادی و ناز زندگی میکرد و از لذتها بهرهمند بود.
«شه فرمود» یعنی شاه به او بخشید. مصرع اول یعنی کسی که بینوا بود و توانایی خوشگذرانی نداشت شاه مخارجش را پرداخت.
هوش مصنوعی: هر فردی را که برای کاری منصوب کردند، با توجه به شغل و وظیفهاش، از لذتهای روزمره و شادیهای زندگی بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: روز به دو بخش تقسیم شد: یک بخش به کار و تلاش اختصاص یافت و بخش دیگر به لذت و نوشیدن شراب.
هوش مصنوعی: پس از هفت سال، از دنیا خراج و مالیاتی برداشت کرد که میتواند هفتاد سال غم و اندوه را برطرف کند.
(معنی دو بیت) شش هزار استاد ماهر از نواگر و مطرب، رقصنده و نمایشگر را جمع کرد و آنها را به شهرها و نواحی مختلف فرستاد. (لعبتباز یعنی کسی که برای سرگرمی، داستان و نمایش بهشکل خیمهشببازی و عروسکبازی ... اجرا میکند. بُقعه: سرزمین و ناحیه)
هوش مصنوعی: هر شهری جمعیتی دارد و در کنار آن، هر بقعه یا مکان مقدس نیز سهمی از این جمعیت و مردم دارد. در واقع، هر مکان مقدس از جمعیت و توجه مردم بهرهمند میشود و از این طریق زندگی و شکوهی مییابد.
هوش مصنوعی: تا هر جایی که مردم با زیبایی و جذابیت خود را معرفی میکنند، آنها نیز خوشحال خواهند شد و از زندگی لذت میبرند.
هوش مصنوعی: در اینجا به وضعیت و تاثیری که دوران زمانه بر زندگی فردی دارد اشاره شده است. به این معنا که در این زمان، سرنوشت شخص به گونهای رقم خورده که تحت تاثیر وجود و شرایط خاصی قرار دارد که زندگی او را شکل میدهد. به عبارتی دیگر، در این زمان خاص، حوادث و شرایط به نحوی است که زندگی فرد تحت تأثیر جاذبه و ویژگیهای خاصی قرار دارد.
هوش مصنوعی: در چنین دورانی از اندوه، کجا میتوان یافت که در آن زهرهی زیبا و دلانگیز وجود داشته باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.