شب فراق که را طاقت شکیبایی ست
عذاب مردم عاشق بلای تنهایی ست
در آمدیم ز پا ای فراق مردم خوار
به پنجه ی تو که را بازوی توانایی ست
غراق و ارمن و ایران به پا فرو کردم
هنوز در سرم آشوب آن بخاراییست
خبر نمی رود از حال من که فریادم
به گوش خلق رسد کان غریب سودایی ست
به یک دگر بنمایند هر کجا که روم
که آن شکسته ی عشق این جوان شیدایی ست
به یک دگر بنمایند هر کجا که روم
که آن شکسته ی عشق این جوان شیدایی ست
امید نیست که جایی قرار گیرد یار
اگر چه ننگ ندارم ز نام هرجایی ست
به لطف خویش خدا را ببخش و بنوازم
که وقت بنده نوازی و بنده بخشایی ست
گمان برند که با خویشم اختیاری هست
تو واقفی که نه خود بینی و نه خودرایی ست
مه خرقه و مه دو تایی که پشت طاقت من
دو تا چو پشت معبّد ز بارِ یکتایی ست
نفس چه میزنم ای خاک بر سرم که دمی
که با مسیح دمی نیست باد پیمایی ست
نمی دهند رضا عاقلان به شیفتگی
مراد دانش ایشان خلاف دانایی ست
نشان یوسف معنی کسی تواند کرد
کز اندرون و برون صورتش زلیخایی ست
ز دست خانه نشینان نزاری مسکین
همی گریزد از آن هم چو وحش صحرایی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج جدایی و تنهایی صحبت میکند. او به فراق مینگرد و بیتابی عاشقانهاش را بیان میکند. شاعر به عشق و شیداییاش اشاره دارد و میگوید که حتی اگر در جایی برود، نشانههای عشق و دلباختگیاش با او خواهد بود. او از خداوند درخواست لطف و بخشش میکند و به تنهایی و سرنوشت خود اندیشه میکند. در نهایت، شاعر به ناتوانی بشر در درک عشق حقیقی و پیچیدگیهای آن اشاره میکند و از بیخبری دیگران از حال دل خود نالان است.
هوش مصنوعی: شب فراق برای کسی که طاقت ندارد، سخت و عذابآور است و اندوه ناشی از تنهایی، عذاب بزرگی برای عاشقان است.
هوش مصنوعی: ما از ناراحتی و جدایی به دامان تو آمدهایم، زیرا تو قدرت و توانایی را در چنگ تو داری.
هوش مصنوعی: به خاطر طوفانی که در زندگیام به وجود آوردهام، هنوز هم در ذهنم آشفتگیهایی از آن بخارایی که تجربه کردهام، وجود دارد.
هوش مصنوعی: حالم را هیچ کس نمیداند که فریادم به دست مردم نمیرسد و من انسانی دیوانه و غریب هستم.
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، چهرهی کسانی را میبینم که به هم نگاه میکنند؛ چرا که این جوان عاشق، دلشکستهای است که در روحش عشق را حمل میکند.
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، کسانی به هم اشاره میکنند که این جوان شیفته، از عشق آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: امید ندارم که معشوق در جایی به آرامش برسد، هرچند من از نام هر مکانی شرمنده نیستم.
هوش مصنوعی: خدا را به خاطر نعمتهایش شکر کن و با محبت به او نزدیک شو، زیرا اکنون زمان محبت و بخشش به بندگان است.
هوش مصنوعی: برخی تصور میکنند که من آزادی عمل و ارادهای دارم، اما تو میدانی که نه تنها خودم را نمیبینم، بلکه ارادهای هم درم نیست.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از احساسات و مشکلات شخص میپردازد. در آن، شبیهسازیهایی از مه یا ابرها به کار رفته که نماد سرگیجه و دوگانگی هستند. اشاره به اینکه دو چهره یا حالت وجود دارد که به مانند دو پشت معبد، در تلاشند تا بار سنگین یکتایی و یگانگی را تحمل کنند. این نشاندهندهی چالشهای درونی و دلتنگی انسان است که بین دو وضعیت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: چرا چنین از خود بیخبرم و خود را به زحمت میاندازم در حالی که هر لحظهای که با شخصیت بزرگ و والای مانند مسیح هم صحبت نیستم، چیزی جز بیفایده بودن مرور زمان است.
هوش مصنوعی: عاقلان به خاطر عشق و شیفتگی خود، به راحتی به کسی نمیسپارند و این نشاندهنده درک و آگاهی بالای آنها است که به نتیجهگیریهای منطقی وفادارند.
هوش مصنوعی: کسی میتواند به زیبایی یوسف اشاره کند که از درون و بیرون، همانند زلیخا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: مسکینان خانهنشین از زندگی خود ناراضیاند و مانند وحش صحرایی از آن میگریزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه در فراق توام طاقت شکیبائیست
نه در وصال توام ایمنی ز شیدائیست
نه در وصال تو شادم نه در فراق صبور
چه طالع است مرا یارب این چه رسوائیست
مرا به عادت هر یار رنج دل منما
[...]
مرا از آنچه که بیرونِ شهر، صحراییست
قرینِ دوست به هرجا که هست خوشجاییست
کسی که روی تو دیدهست از او عجب دارم
که باز در همه عمرش سرِ تماشاییست
امیدِ وصل مدار و خیالِ دوست مبند
[...]
ز بحر عشق تو هر قطره ای چو دریاییست
بکوی وصل تو هر پشه ای چو عنقاییست
هزار دیده کنم وام، اگر توانم کرد
که در جمال تو هر دیده را تماشاییست
دل مرا بهوای تو ذوق سربازیست
[...]
مگو ز عقل که دام فریب خودراییست
مبین به علم که آیینة خودآراییست
کسی که بادة تحقیق خورده میداند
که اعتراف به جهل از کمال داناییست
جهان ز حیرت حسن تو نقش دیوارست
[...]
ز خویش مگذر اگر جوهرت شناسایی ست
که خودپرستی عالم، بهار یکتاییست
نه گلشنیست به پیش نظر، نه دشت و نه در
بلندی مژه ات منظر خودآراییست
بهار رمز ازل تا چه وقت گیرد رنگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.