فراق یار گرامی عجیب دشوارست
علی الخصوص کسی را که دل گرفتارست
چه اختیار بماند به دست مجنون را
که حسن لیلی بس شاهدی دل آزارست
قیامتی که بدان وعده میدهند الحق
فراق یار عزیزست و سخت دشوار است
در انتظار ملاقات دوستان به خیال
صبور بودن و قانع شدن بناچارست
دمی زآب سرم سوز دل نشد ساکن
از آنکه نایره ی اشتیاق بسیارست
بناز خفته چه داند میان نخّ و نسیج
که چشم من همه شب تا بروز بیدارست
بحبس ظلمت غربت چنان گرفتارم
که روز روشن بچشم من شب تارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی سختی و درد فراق یار و عشق بیان میشود. شاعر به شدت از دوری محبوب خود رنج میبرد و احساس میکند که افرادی که عاشق هستند، در برابر این درد powerless (بیاختیار) هستند. او به قیامت، یعنی روز موعود، اشاره میکند و میگوید که حقیقتاً این فراق بسیار دشوار است. شاعر در انتظار دیدار دوستانش، مجبور به صبوری و قانع شدن است، اما اشتیاق درونش همیشه شعلهور است. در نهایت، او به عمق غم و تاریکی غربت خود اشاره میکند و بیان میکند که حتی روز را هم به خاطر غم و دلتنگیاش شب میبیند.
هوش مصنوعی: دوری از معشوق عزیز بسیار سخت و دشوار است، به ویژه برای کسی که دلش به عشق او وابسته است.
هوش مصنوعی: چه اختیاری برای مجنون باقی مانده است وقتی که زیبایی لیلی اینقدر دلخراش و دردآور است؟
هوش مصنوعی: روز قیامت که به آن وعده داده میشود، واقعاً جدا شدن از دوست عزیز است و این جدایی بسیار دشوار و سخت خواهد بود.
هوش مصنوعی: باید صبور باشیم و به آنچه داریم راضی باشیم، حتی زمانی که در انتظار دیدار دوستان هستیم.
هوش مصنوعی: مدتی در کنار آب بودم، اما سوز دل من آرام نمیگیرد، زیرا آتش آرزوهایم بسیار شعلهور است.
هوش مصنوعی: زینت خوابیده چه میداند که در میان تار و پود چه اتفاقاتی میافتد، در حالیکه چشمان من تمام شب بیدارند تا طلوع روز.
هوش مصنوعی: در ظلمت و تنهایی غربت به حدی دچار مشکل شدهام که حتی در روز روشن، برای من مانند شب تاریک و ناامیدکننده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.