گنجور

 
حکیم نزاری

ای دل بدان که درد دل تو دوای تست

بی درد دل مباش هم او مقتدای تست

دنیا نه جای تست مکان تو دیگر است

گرچه ز ابتدای مراتب سرای تست

مقصود ز آفرینش کونین و عالمین

گر بشنوی ز داعی مخلص برای تست

زین تنگنا بدر شو و حالی قرار گیر

بر تخت گاه سدره که آرام جای تست

بنشین به چار بالش سرمد به کام دل

گر زان که بر وساده ی حق متکای تست

این جا هوای هاویه بیرون کنی ز سر

آن جا هوای سدره نشینان هوای تست

الا هوای نفس چه می دید جم ز جام

اینک سفال ساغر گیتی نمای تست

ساکن مباش می رو و ایمن مباش نیز

بر ره هزار غول ز چون و چرای تست

تا زین همه عذاب و خطر وارهی به طبع

تسلیم کن به آن که به حق ماورای تست

آخر چرا متابعت دیو می کنی

دیو ای فرشته زاده نگویی کهای تست

تو پس رو اموری و او سخره ی غرور

ابلیس ناسزا به چه حجت سزای تست

هرگز به منتهای کمالات کی رسی

تا هم ورای ناقص تو پیشوای تست

بنگر به دست کار نزاری که چون بساخت

این داری مفید که شافی دوای تست

اخلاط حکمت است که ترکیب می کند

حبی محققانه که محض شفای تست

با کافران غزا چه کنی آری از نخست

دفع هوای نفس تو حد غزای تست