ما را به روی دوست شب تیره روشن است
خود زلف و روی او شب و روزی معیّن است
در شب گر آفتاب نبینند پس چرا
بر روز روشنش شب تاری مبیّن است
در آرزوی آن که ببینم خیال او
شخصم چو رشته یی که در آید به سوزن است
روشن ز ماه تابه ی خورشید طلعتش
این سقف تا به خانه که کیوانش روزن است
عاطر به عنبرینه زلف مسلسلش
مشک ختا که نافه ی آهوش مسکن است
حیران ز رشک دانه لولوی اشک من
درّ عدن که باطن دریاش معدن است
او آفتاب عالم و من ذره حقیر
الحق چنان حریف چنین بابتِ من است
دولت مساعدت کند ار نه ز روی عقل
هومان پیل تن نه به بازوی بیژن است
مرغی مقیدست دلم کز همه جهان
در خانه های حلقه زلفش نشیمن است
ماهی چنین که دید که خورشید آسمان
کز نور او سراسر آفاق روشن است
هر شام طیلسان شب از رشک روی او
در سرکشیده هم چو کشیشان ارمن است
ماهی لطیف صورت سروی شریف ذات
پاکیزه روی نادره پاکیزه دامن است
من بی وصال او تن بی جان مطلقم
و اوهم چو روح قدس همه جان بی تن است
چندان شگفت نیست که سر در سرش کنم
صد خونش هم چو خون نزاری به گردن است
آری همه نکوست چو بر وفق رای اوست
تسلیم عشق را چه غم از جور دشمن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی کسی است که محبوب شاعر به حساب میآید. شاعر به وضوح احساسات عمیق خود را برای محبوبش بیان میکند و او را به آفتابی در دل شب تشبیه میکند. شب و روز در نظر او به خاطر محبوبش معنا پیدا میکند و در غم فراق او خود را مانند رشتهای میبیند که به سوزن میرسد. زیبایی محبوب به حدی است که حتی شبهای تاریک نیز تحت تأثیر درخشش او قرار میگیرد.
شاعر در ادامه به ویژگیهای محبوبش اشاره میکند و او را به عنوان آفتاب عالم و خود را به عنوان ذرهای حقیر معرفی میکند. او میگوید در عشقش بینهایت حیران است و فراق او زندگیاش را بیمعنا کرده است. در نهایت، شاعر میپذیرد که تسلیم عشقش باشد و هیچ نگرانی از دشمنان ندارد، زیرا عشق او همه چیز را زیبا میکند.
هوش مصنوعی: ما در دل شب، به خاطر محبت دوست، احساس روشنی و روشنایی میکنیم. خود زیبایی و جذابیت او دائماً در زندگی ما در حال حاضر است.
هوش مصنوعی: اگر در شب نوری از آفتاب دیده نشود، پس چرا در روز روشن، تاریکی شب به وضوح نمایان است؟
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که تصویر او را ببینم، همچون رشتهای که به راحتی از سوراخ سوزن عبور میکند.
هوش مصنوعی: چهرهاش به اندازهی نور ماه درخشان است، این سقف تا زمانی که ستارهی کیوان به خانه نور میتاباند، روشن است.
هوش مصنوعی: عطر زلف بلند و زیبا و چشمنواز او مانند مشک ختاست که محل زندگی زیباییهای او را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من به خاطر اشکهای خود که همانند دانههای لولو میدرخشد، حیران هستم. این اشکها مانند درّ در دریایی هستند که درون آن یک معدن ارزشمند نهفته است.
هوش مصنوعی: او مانند خورشید درخشانی است و من همچون یک ذره کوچک و حقیر. حقیقت این است که او به خاطر من اینگونه درخشان و عزیز است.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت و شرایط خوب یاری نکنند، دیگر عقل و تدبیر به تنهایی نمیتواند کمکی کند. حتی در چنین وضعیتی، نیرومندی هومان به تنهایی نمیتواند به اندازه قدرت بیژن اثرگذار باشد.
هوش مصنوعی: دلم پر از محبت و وابستگی به یک مرغ است که از همه چیز در دنیا تنها در خانه و دور زلفهای او آرامش دارد.
هوش مصنوعی: ماهی وقتی دید که خورشید آسمان درخشان است و نور او همه جا را روشن کرده، شگفتزده شد.
هوش مصنوعی: هر شب، به خاطر زیبایی و جذبهٔ روی او، تاریکی به شکل لباس شب و با کبر و وقار ظاهر میشود، همانطور که کشیشان ارمنی با وقار و افتخار رفتار میکنند.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی یک ماهی را توصیف میکند که ظاهری لطیف و دلربا دارد. آن را به مجسمهای از یک سرو با ویژگیهایی شایسته و متمایز تشبیه کرده که دارای دامن پاک و بینقص است. به طور کلی، این توصیف نشاندهنده زیبایی، پاکی و شکوه این موجود است.
هوش مصنوعی: من بدون دیدن و وصال او، مانند یک جسمی هستم که روحی ندارد و او نیز همچون روحی که در کنار جسم وجود دارد، همه وجودش بدون جسم است.
هوش مصنوعی: عجیب نیست که به خاطر شگفتیهای او، خودم را غرق در مشکلات کنم؛ چرا که من حتی یک قطره از خون او را به گردن دارم و به خاطر او مسئولیتهایی بر عهده دارم.
هوش مصنوعی: بله، همه چیز زمانی خوب است که با خواستههای او هماهنگ باشد. در برابر عشق، چه غم و اندوهی از درد و ظلم دشمن وجود دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از زین دین عراق و خراسان مزین است
این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است
حاجت نیایدش به دلیلی و حاجتی
کاقبال او شناخته چون روز روشن است
بر قدّ بخت او سَلَبی دوخته است چرخ
[...]
صدرا! بدان خدای که مرغ ثناش را
در کام سالکان طریقت نشیمن است
گامی فراخ در ره حکمش همی رود
این چرخ تنگ بسته که چون کره توسن است
راتب ده وجد که بر خوان قدرتش
[...]
صاحبقرآنی تو فلک را مبرهن است
سلطان نشانی تو در آفاق روشن است
هنگام نام دعوی مردی کند مطرز
در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است
هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است
هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است
گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست
[...]
امشب به راستی شب ما روز روشن است
عید وصال دوست علی رغم دشمن است
باد بهشت میگذرد یا نسیم باغ
یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است
هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.