گنجور

 
حکیم نزاری

ما را به روی دوست شب تیره روشن است

خود زلف و روی او شب و روزی معیّن است

در شب گر آفتاب نبینند پس چرا

بر روز روشنش شب تاری مبیّن است

در آرزوی آن که ببینم خیال او

شخصم چو رشته یی که در آید به سوزن است

روشن ز ماه تابه ی خورشید طلعتش

این سقف تا به خانه که کیوانش روزن است

عاطر به عنبرینه زلف مسلسلش

مشک ختا که نافه ی آهوش مسکن است

حیران ز رشک دانه لولوی اشک من

درّ عدن که باطن دریاش معدن است

او آفتاب عالم و من ذره حقیر

الحق چنان حریف چنین بابتِ من است

دولت مساعدت کند ار نه ز روی عقل

هومان پیل تن نه به بازوی بیژن است

مرغی مقیدست دلم کز همه جهان

در خانه های حلقه زلفش نشیمن است

ماهی چنین که دید که خورشید آسمان

کز نور او سراسر آفاق روشن است

هر شام طیلسان شب از رشک روی او

در سرکشیده هم چو کشیشان ارمن است

ماهی لطیف صورت سروی شریف ذات

پاکیزه روی نادره پاکیزه دامن است

من بی وصال او تن بی جان مطلقم

و اوهم چو روح قدس همه جان بی تن است

چندان شگفت نیست که سر در سرش کنم

صد خونش هم چو خون نزاری به گردن است

آری همه نکوست چو بر وفق رای اوست

تسلیم عشق را چه غم از جور دشمن است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

از زین‌ دین عراق و خراسان مزین است

این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است

حاجت نیایدش به‌ دلیلی و حاجتی

کاقبال او شناخته چون روز روشن است

بر قدّ بخت او سَلَبی دوخته است چرخ

[...]

مجیرالدین بیلقانی

صدرا! بدان خدای که مرغ ثناش را

در کام سالکان طریقت نشیمن است

گامی فراخ در ره حکمش همی رود

این چرخ تنگ بسته که چون کره توسن است

راتب ده وجد که بر خوان قدرتش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

صاحبقرآنی تو فلک را مبرهن است

سلطان نشانی تو در آفاق روشن است

مجد همگر

هنگام نام دعوی مردی کند مطرز

در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است

هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است

هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است

گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
سعدی

امشب به راستی شب ما روز روشن است

عید وصال دوست علی رغم دشمن است

باد بهشت می‌گذرد یا نسیم باغ

یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است

هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه