شبِ وصال نبردم گمانِ روز جدایی
هلاک میشوم ای چشمه ی حیات کجایی
ز پایمالِ فراقت به هیچ وجه خلاصم
نمیشود متصوّر مگر تو با سرم آیی
نسیموار کشم جان به پیشِ رویِ تو روزی
که بازآیی و بند بغلتر بگشایی
دمِ پسینم اگر پیش از آن که قطع بباشد
فرا رسی به سرم زندگانیم بفزایی
ز پیش چشم برفتی و در مقابلِ جانی
کجا روی که به حکمِ ازل حواله به مایی
بیا که ناله ی زارم محصّلیت فرستد
که آنقدر ندهد مهلتت که خط بنمایی
بیار اگر همه بر خونِ من بود که نپیچم
سر از خطِ خوشت ای رشکِ لعبتان ختایی
اگر به شرح نویسم که بی تو در چه عذابم
دلت بسوزد و رحم آوری و پیش بیایی
نگفتهاند حکیمان که دل به دل کشد آخر
چو مایلم به تو چندین ز من ملول چرایی
من از تو جان نبرم عاقبت چنان که تو گفتی
برای آنم اگر نیز هم بر آن سرِ رایی
کمندِ عشق تو و گردنِ نزاری عاجز
که را امید بماند به هیچ روی رهایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و جدایی سخن میگوید و احساسات شدید خود را نسبت به معشوقش ابراز میکند. او با ناله و اندوه از درد جدایی و longing برای وصال میگوید و از معشوقش میخواهد که هر چه سریعتر برگردد. شاعر برای توصیف حسرتش از واژههایی مانند "هلاک میشوم" و "عذاب" استفاده میکند و به دردی که از دوری میکشد اشاره میکند. او به طور کلی به عمق عشق و وابستگیاش به معشوق اشاره میکند و میخواهد که معشوق، او را دریابد و به نزدش بازگردد.
هوش مصنوعی: در شب دیدار، فکر نمیکردم که روز جدایی فرا برسد. حالا در حسرت ملاقات تو، جانم در خطر است. ای سرچشمه زندگی، تو کجایی؟
هوش مصنوعی: من هرگز از رنج و عذابی که به خاطر جداییات متحمل هستم، رها نخواهم شد؛ تنها در صورتی میتوانم به آرامش برسم که خودت با تمام وجود و احساساتت به سراغم بیایی.
هوش مصنوعی: مانند نسیمی، جانم را به سمت تو میکشانم، در روزی که برگردی و آغوش خود را برای من باز کنی.
هوش مصنوعی: اگر روزی هنوز در حال زندگی باشم و پیش از آنکه عمرم به پایان برسد، لحظهای دیگر به من برسد، زندگیام بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو از جلوی چشمم رفتی و حالا نمیدانم کجا باید بروم، در حالی که به حکم سرنوشت به تو وابستهام.
هوش مصنوعی: بیا که صدای دردناک من تو را به فکر وا میدارد، زیرا آنقدر زمان نمیدهد که تو بتوانی به راحتی چیزی را بنویسی.
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد همه چیز به خاطر خون من باشد، باز هم نمیخواهم از مسیر خوشی تو خارج شوم، ای حسود به زیباییهای عاشقانه.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم بگویم که بدون تو چه درد و رنجی میکشم، دلت میسوزد و به من رحم میکنی و سراغم میآیی.
هوش مصنوعی: حکیمان نگفتهاند که دلها چگونه به هم نزدیک میشوند، اما وقتی من اینچنین به تو علاقهمندم، چرا تو از من خستهای؟
هوش مصنوعی: من به خاطر تو جانم را فدای نمیکنم، اما اگر هم به آن راهی که تو میگویی بروم، در نهایت چارهای ندارم.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند دامی است که فرزند نزاری در آن گرفتار شده و هیچ کسی نمیتواند به رهایی از آن امیدی داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو عمر رفته تو کس را به هیچ کار نیایی
چو عمر نامده هم اعتماد را به نشایی
عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی
چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی
مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی
[...]
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟
چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟
نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟
ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟
منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم
[...]
فراق اگر چه مرا میکشد به دردِ جدایی
خیالِ دوست تو باری درین میانه کجایی
که میرود که بگوید که گر میانِ من و تو
وفا و عهد درست است برشکسته چرایی
هزار بار به هم برزدی چو زلف پریشان
[...]
هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کجایی؟
که دوستان را روی چو عید خود بنمایی
برون خرام کله کج نهاده تا به نظاره
ز پرده ها به در افتند لعبتان ختایی
اگر تو باد به سر می کنی، رسد که به خوبی
[...]
لقد فنیت عن الغیر لا وجود سوایی
لان نفی وجودی ثبوته لبقایی
وجود غیر چو مستلزم شریک و دویی است
خیال غیر چرا میکنی و غیر چرایی؟
عن البقاء ولا للبقاء من عدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.