مرا با تو ای یار سریست جانی
نداند کسِ دیگر الا تو دانی
به بویِ توام زنده الحمدالله
همین است سرمایه ی زندگانی
ز مبدایِ فطرت گرفتهست با تو
روانم چنین الفت جاودانی
عجب آن که نادیدهای هم چو دیده
عجب تر که دوری و پیوندِ جانی
یقینم که جایِ دگر دیده ام من
به هر جایِ دیگر که بینم همانی
به چشمی که صاحب نظر دیده باشد
نگنجد زمانی نبیند مکانی
ز دستِ ملامتگرانِ منافق
نظر با تو دارم ولیکن نهانی
نه از بیمِ جان میکنم این تقیه
که این جا نشانیست در بی نشانی
به قصابگاهِ قصاصِ محبت
سر و تن متاعی بود رایگانی
ولیکن نخواهم که هر کس بداند
که دادی به من مکنتِ گنج بانی
به بحری درافکند ملاحِ عشقم
که در جنبِ آن هست اخضر چو خانی
نزاریِ زار آخر از قلزمِ عشق
کجا بر سر آید بدین ناتوانی
به بازوی او نیست تسکینِ طوفان
مگر زین محیطش به ساحل رسانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تعلق عمیق و عشق خود به یاری میپردازد که هیچ کس دیگر جز او نمیتواند درک کند. او از بوی محبوب زنده است و این احساس را سرمایه زندگیاش میداند. رابطهاش با یار، ارتباطی جاودانه و فطری است. شاعر به شگفتی میافزاید که وجود محبوبش را بدون دیده شدن، درک کرده و دوری و نزدیکی را همزمان احساس میکند. او به چشمی که صاحب دید است، اشاره میکند که نمیتواند بیمحل باشد. همچنین به این نکته اشاره دارد که ممکن است تحت فشار ملامت باشد، اما عشقش را پنهان نگه میدارد و از آن نمیترسد. شاعر در مقایسه عشقش با دریا، به چالشهای جدی اشاره میکند و میگوید برای کنترل طوفان عشقش، تنها راه رسیدن به ساحل امن محبوب است.
هوش مصنوعی: پر از راز و رمز بین من و تو هست که هیچ کس دیگری از آن خبر ندارد، جز تو که میدانی.
هوش مصنوعی: به خاطر بوی تو زندهام و این احساس، ارزش زندگی من است.
هوش مصنوعی: روح من از همان ابتدای آفرینش، با تو گره خورده و این پیوندی ابدی و بیپایان است.
هوش مصنوعی: عجب این است که کسی که هیچ وقت همدیگر را ندیدهاند، مانند کسی که دیدهاند، حیرتآور است. عجیبتر از آن این است که با وجود فاصله، پیوندی عاطفی و روحی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من مطمئنم که در جایی دیگر هم، همان چیزی را که در اینجا میبینم، دیدهام. هر جا که نگاه میکنم، همان را میبینم.
هوش مصنوعی: چشمهایی که بینش و نظری عمیق دارند، نمیتوانند در یک زمان و مکان خاص بمانند و محدود شوند.
هوش مصنوعی: من از ملامتهای کسانی که منافق هستند بیتوجهی میکنم و نظرم به توست، اما این احساس را پنهان نگه میدارم.
هوش مصنوعی: من این پنهانکاری را نه به خاطر ترس از جانم انجام میدهم، بلکه به این دلیل است که در مکانی که هیچ نشانهای وجود ندارد، این کار خود نوعی علامت و نشانه است.
هوش مصنوعی: در مکانی که به دلیل عشق و محبت، برخورد با درد و رنج اتفاق میافتد، وجود و هستی انسان بهطور ناشناختهای رایگان و بیقیمت خواهد بود.
هوش مصنوعی: اما نمیخواهم که هر کسی بداند که تو ثروت و امکاناتی را به من بخشیدهای.
هوش مصنوعی: عاشق من، مانند ملّاحی، به دریایی پرتاب شده است که در کنار آن، سبز و خرم مانند یک باغ خوشبو است.
هوش مصنوعی: در حالتی که عشق به شدت انسان را تحت تأثیر قرار داده، چگونه میتوان از عمق این احساسات عمیق و دردناک نجات یافت، در حالی که خود را ناتوان احساس میکنیم؟
هوش مصنوعی: تنها وقتی میتوانی طوفان را آرام کنی که او را از این محیط به ساحل برسانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.