گنجور

 
حکیم نزاری

گفت به من محتسب که توبه کن از می

پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی

گفتمش آری من و تو هر دو به یک بار

توبه کنیم ار موافقت کنی از می

باک نباشد ز عهده هم به در آییم

گر ز در ما برون نمی شود این پی

دفع ملالت ضرورت است اگر نه

از پی تقوا کی اختیار کنم قی

ضامن این داوری منم نه تو زنهار

بر دل خود هیچ بار ننهی ازین هی

مدعیان را بغل تری بدهم من

بر صفتی کز مسامشان بچکد خوی

مشکل ما قاضی القضات کند حل

محضر این ماجرا دگر که کند طی

چنگ به دامان او زنیم که هم او

بر سر ما افکند ز روی کرم فی

گر ندهد توبه ور دهد نتوان شد

معترض البته بر مصالحه ی وی

خود که شکیبد ز جوهری که خواصش

قوت جان و دل است و قوت رگ و پی

کی نفس از ما دگر به عیش برآید

بر دل ما روزگار اگر نهد این کی

طعنه ی سرد از فقیه خشک نزاری

خاصیت ز مهریر و قاعده ی دی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

تا به ‌سلامت ‌به حِلّه ‌آمد سَلْمیٰ

خُلد شد از خرّمی چو جنّت ماوی

آب گرفت از لبش حلاوت کوثر

خاک ‌گرفت از رخش طراوت طوبی

باد چو بر زلف او وزید جهان را

[...]

میبدی

الی سامع الاصوات مع بعد المسری

شکوت الّذی القاه من الم الذکری‌

فیا لیت شعری و الامانی کثیرة

أ یشعر بی من بت ارعی له الشعری‌

یار از غم من خبر ندارد گویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مجیرالدین بیلقانی

رطل گران کن که روی در طرب آورد

شاه قزل ارسلان سپهر معالی

حکیم نزاری

روی مخوانش که می چکد عرق از وی

برگِ گل است آن نشسته بر ورقش خَوی

هر که چنین صورتی بدید محال است

کاتشِ تشویش بر دلش ننهد کی

هیأتِ شیرینش ار مطالعه کردی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه