هان کجایی که ز هجرانت قیامت برخاست
فتنه بنشان که دگر باره ملامت برخاست
بی تو برخاست قیامت ز وجودم آری
هر کجا عشقِ تو بنشست قیامت برخاست
منم آن عاشقِ بیچاره مسکین که مرا
حاصلِ عمر ز عشقِ تو ندامت بر خاست
گفتم از کویِ تو برخیزم و کنجی گیرم
دل چو بشنید به تشنیع و غرامت برخاست
هر دو ممکن نبود عشق و سلامت که شنید
کز درِ عشق فلانی به سلامت برخاست
عقل جزوی به نصیحت چه کنم کز پیشم
هر چه جز وی بُد و کلّی به تمامت برخاست
من که هرگز به ملامت نشوم با تو دگر
خود گرفتم همه عالم به ملامت برخاست
قامتم پست چرا شد پس اگر در رهِ عشق
سرو را از سرِ آزادی قامت برخاست
به کرم یک نفسی پیشِ نزاری بنشین
که نه آخر زجهان رسم کرامت برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق غربت و دوری از معشوق است. شاعر در اثر جدایی از معشوق، احساس قیامت و آشفتگی در وجود خود میکند و به شدت تحت تأثیر عشق و عاطفهاش قرار دارد. او از درد ناشی از عشق و ندامتهایی که در زندگیاش تجربه کرده، سخن میگوید. در عین حال، او نمیتواند از عشق رهایی یابد و از تلاش برای دسترسی به آرامش و سلامت ناامید است. احساسات متضاد عشق و ملامت در تناقضی عمیق با هم قرار دارند و شاعر در پی یافتن تسکین و کرامت از جانب معشوق خود است.
هوش مصنوعی: ای کاش میدانستی که از دوری تو چه بلایی بر سر من آمده است. حالا که این همه درد و آلام دلم را دچار کرده، لطفا ترمیمی کن و جلوی اندوه و سرزنش دوباره را بگیر.
هوش مصنوعی: بدون تو، وجودم به هم ریخته و حالتی شبیه به قیامت پیدا کرده است. هر جا که عشق تو را احساس کنم، همان جا به نوعی قیامت برپا میشود.
هوش مصنوعی: من همان عاشق بیچارهام که در تمام عمرم از عشق تو فقط پشیمانی به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: گفتم از جایی که تو هستی دور شوم و در جایی آرام بگیرم، اما وقتی دل من این را شنید، به خاطر عشق و درد فزونی یافت.
هوش مصنوعی: عشق و سلامت هر دو در یک زمان ممکن نیستند. وقتی خبر رسید که کسی به عشق وارد شده، به سلامت هم دست یافت.
هوش مصنوعی: عقل ناقص چه نصیحتی میتواند بکند وقتی که همه چیز از پیش من رفته و موردی جز او باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من که هیچگاه به سرزنش و انتقاد عادت ندارم، اکنون بهخاطر تو خودم را به این کار مشغول کردهام و در حالیکه همه دنیا به من انتقاد میکنند.
هوش مصنوعی: چرا جایگاه من پایین آمده است، وقتی که در مسیر عشق، سروی به خاطر آزادی قامت خود را بلند کرده است؟
هوش مصنوعی: دقایقی را با یک شخص مهربان و بزرگوار بگذران که در دنیا کسی به چنین مقام و کرامتی دست نیافته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست
نتواند ز سر راه ملامت برخاست
که شنیدی که برانگیخت سمند غم عشق
[...]
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
[...]
دلبر امروز کمربست و بقامت برخاست
مست از خانه برون رفت و قیامت برخاست
سرو ننشست دگر گرچه بگل ماند ز شرم
بتماشای تو ز آندم که بقامت برخاست
آنکه در سایه بالای تو بنشست بخاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.