گنجور

 
حکیم نزاری

ای پیرِ سال‌خورده غمِ خود نمی‌خوری

رو خونِ رز مریز که بر خویش خون‌گری

بت در کنار داری و زنّار در میان

تا چون موحّدان نشوی از خودی بری

در ابتدا نه هم ز قیاسِ من و تو خاست

ترتیبِ بت‌پرستی و ترکیبِ بت‌گری

بود و نبود و رای و قیاس تو چیست بُت

زین جمله وا رهی اگر از خویش بگذری

این‌جا تو کیستی و من ای یار جمله اوست

پس چیست این که معترفم من تو منکری

توفیق بر نصیبهی فطرت مقدّرست

من بُردم آنِ خویش تو هم آنِ خود بری

گر یک طرف ز گوشه برقع برافکند

من ضامنم که بیش به خود باز بنگری

کورست عقل در رهِ عشّاق نه دلیل

خفّاش را رسد که کند دعویِ خوری

خطّ‌ِ یگانگی ندهندت نزاریا

تا لوحِ دل زحرف دویی پاک نستری

چون خاکِ راه معتکفِ کوی دوست باش

تا زیر پای نطعِ سماوات بسپری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری

تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری

این روز و شب گریستن زاروار چیست

نه چون منی غریب و غم عشق برسری

بر حال من گری که بباید گریستن

[...]

منوچهری

برگ گل سپید به مانند عبقری

برگ گل دو رنگ به کردار جعفری

برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری

چون روی دلربای من، آن ماه سعتری

قطران تبریزی

پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری

کافور بر گرفت ز که باد عنبری

از گل زمین شده چو تذروان هندوی

وز ابر آسمان چو پلنگان بربری

از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان

[...]

مسعود سعد سلمان

ای فال گیر کودک فالم ز روی تو

با روشنایی مه و با سعد مشتری

هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور

پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری

دارند صورت پری اندر بلور و تو

[...]

ابوالفرج رونی

ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری

ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری

در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان

بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری

اقبال را به همت بهتر طلیعه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه