بس در جفا مکوش که از حد بمی بری
شاید اگر به جانب من بنده بنگری
نومید نیستم که برآید امیدِ من
باشد که باز بر سرِ افتاده بگذری
فرمان تراست هر چه کنی حاکمی ولیک
از خواجه کی بدیع بود بنده پروری
شاید که در قفایِ قدم می رود سرم
من با تو چون کنم به سرِ خویش سروری
از قتل من چه خیزد اگر چه به خونِ من
تعجیل می نمایی و زنهار می خوری
ای دوست رحم کن که اگر دشمنم رسید
بر من به کام طاقتِ آن هم نیاوری
در پایِ روزگار میفکن مرا ببخش
من کیستم که با تو زنم دستِ داوری
تسلیم بَر ده ام ز پیِ کعبه ی مراد
جهل است راه ِبادیه رفتن به سرسری
باشد نزاریا که به بیت الحرامِ عشق
راهت دهند اگرچه که چون حلقه بردری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شاعرانه به نوعی دلدادگی و درخواست از معشوق اشاره دارد. شاعر از معشوق میخواهد که در رفتار خود با او ملایمت بیشتری داشته باشد و او را به خاطر اشتباهاتش مورد تنبیه قرار ندهد. امید دارد که عشق و محبت دوباره در میان آنها برقرار شود و دقایق سخت را با دیدهی بلند نظری نگاه کند. شاعر همچنین از قدرت معشوق و تأثیری که بر او دارد سخن میگوید و خواستار رحمت و درک اوست. او در عین حال تأکید میکند که هیچ چیزی از خون و جان او نصیب معشوق نمیشود و دعا میکند که در برابر مشکلات از او یاری بخواهد. در نهایت، شاعر به عشق و آرزوی خود در راستای رسیدن به معشوق اشاره میکند و به ترک سرسری در مسائل مهم اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زیاد در ظلم و ستم نکن، که ممکن است باعث مرگت شود. شاید اگر لحظهای به من نگاه کنی، اوضاع تغییر کند.
هوش مصنوعی: من ناامید نیستم که امیدم برآورده شود و دوباره به آنچه از دست رفته ام بازگردم.
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دهی، بر اساس فرمان توست و تو حاکم هستی، اما از آنجا که خواجه، موجودی بینظیر است، او به پرورش بندگان میپردازد.
هوش مصنوعی: شاید در پیام، سرم با تو میرود. چطور میتوانم با این حال بر خودم تسلط داشته باشم؟
هوش مصنوعی: اگر من کشته شوم، چه اتفاقی میافتد، حتی اگر در کشتن من عجله کنی و به خودت هم هشدار بدهی؟
هوش مصنوعی: ای دوست، لطفی کن و مرا یاری کن، زیرا اگر روزی دشمنم به من نزدیک شود، تو نیز قادر نخواهی بود تحمل مشکلات ناشی از آن را داشته باشی.
هوش مصنوعی: از من نخواه که در برابر روزگار به زمین بیفتم و تسلیم شوم؛ از تو خواهش میکنم مرا ببخشی، چرا که من کیستم که بخواهم درباره تو قضاوت کنم.
هوش مصنوعی: من خود را در برابر هدف والایی تسلیم کردهام، اما در این مسیر سادهانگاری و نادانی است که مثل یک مسافر بیرهنما در بیابان حرکت میکنم.
هوش مصنوعی: شاید نزاریا (دوستانِ عاشق) تو را به خانهٔ مقدس عشق راهی کنند، هرچند که مثل یک حلقه به دور بردری باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.