رفتی و صیدِ خاطر احباب کردهای
قلّاب شوق ز دلِ اصحاب کردهای
دل بردهای و تاختن آوردهای به جان
آهستهتر که زهرهی ما آب کردهای
بس زاهدانِ خشک که در بحرِ زهدشان
کشتی ز ره ببرده و غرقاب کردهای
بس ساکنانِ کنج خرابات را که باز
خلوتنشین گوشهی محراب کردهای
شبها که ما ز شوقِ تو تا روز کردهایم
تو همچو بختِ خفتهی ما خواب کردهای
ما را که یک دقیقه نصیب است ز آفتاب
ساعت شناستر ز سترلاب کردهای
خصمی مسلّط است که بر ما گماشتی
گفتم مگر رقیبی بوّاب کردهای
نی عقل و نی فراغت و نی دل نزاریا
اثبات عاشقی به چه اسباب کردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای
آغوش باز در ره سیلاب کرده ای
در جستجوی ماهی سیمین لباس او
تن را درین محیط چو قلاب کرده ای
چون طفل، گوش هوش به افسانه داده ای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.