دلم گداخته غم وز تنم توان رفته
ز گرمی جگرم مغز استخوان رفته
نشاط روز جوانی به بر نمی آید
که همچو تیر بجست از خم کمان رفته
خبر ز سیرت آیندگان چه می شنوید
که مانده ام به غریبی و کاروان رفته
ز روزگار دل شادمان نمی بینم
که از هجوم بلا راحت از جهان رفته
کس از طلاطم دریا برون نمی آید
که کشتیی که ببینیم بر کران رفته
چه از تمیز و خرد مفلسند این مردم
که یوسفی چو تو زین شهر رایگان رفته
ز بس به وصل تو جان های خلق پیوندست
ز رفتن تو ز هر تن هزار جان رفته
ز بیم هجر تو هر جا که بوده عقل و دلی
رکاب و دست تو بوسیده در عنان رفته
درنگ چند «نظیری » خوشا سبک روحی
که پیش از آن که شود بر دلی گران رفته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر غم و اندوه شاعر از فقدان و جدایی است. احساساتی چون سوختن دل، کاهش توان جسمی و از دست دادن شادابی جوانی را توصیف میکند. شاعر به غریبتی که از رفتن کسی عزیز بهدست آورده، اشاره میکند و احساس میکند که دیگر از زندگی لذتی نمیبرد. او بر این باور است که مردم از بزرگی و ارزشهای حقیقی بیخبرند و به رحلت یوسف (که نماد زیبایی و کمال است) اشاره میکند. در نهایت، شاعر به مشکلات و دردهایی که از جدایی به وجود آمده، میپردازد و آرزوی خوشی و سبکی روح را دارد.
هوش مصنوعی: دل من از درد و غم میسوزد و دیگر از توانم خبری نیست. به قدری ناراحتم که گرمای درونم به استخوانهایم هم رسیده و همهچیز را تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: سرزندگی و شادابی دوران جوانی هرگز مانند آن نیست که بتواند به سادگی و به سرعت از دل یک حسرت عمیق خارج شود.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانید از حال و رفتار آیندهنگران برایم بگویید در حالی که من در تنهایی و غربت ماندهام و دستهای از مردم رفتهاند؟
هوش مصنوعی: از روزگار شاهد شادی در دل خود نیستم؛ زیرا به خاطر مشکلات و مصیبتها، آرامش از این دنیا رفته است.
هوش مصنوعی: هیچکس از تلاطم و ناآرامی دریا نجات نمییابد، مگر اینکه کشتیای را ببینیم که به ساحل رسیده است.
هوش مصنوعی: این مردم در تمیز و خرد دچار کمبود هستند، که یوسفی مانند تو رایگان از این شهر رفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر پیوند عمیق جانهای انسانها با وصال تو، زمانی که تو میروی، گویی هزاران جان از هر تن جدا میشوند.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از جدایی از تو، در هر مکانی که بودهام، عقل و دل من همچون سوارانی بودهاند که زین و افسار تو را بوسیدهاند و در پی تو حرکت کردهاند.
هوش مصنوعی: دقایقی را سپری کن، ای دوست، که زندگی با روحی سبک و آزاد خوشایند است، پیش از آنکه بار سنگینی بر دل انسان قرار گیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته
به خون دیده ترا کردهام به دست، ولی
ز دست من سر زلف تو رایگان رفته
همیشه قد تو با سرکشی قرین بوده
[...]
نمک ز گریه و تأثیر از فغان رفته
دعا اثر نکند گر بآسمان رفته
دهان تنگ تو گاهی بچشم می آید
کمر کجاست که یکباره از میان رفته
دل شکفته نماندست در جهان ور هست
[...]
ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته
همای از سر این مشت استخوان رفته
دو دولت است که یکبار آرزو دارم
تو در کنار من و شرم از میان رفته
به نوبهار چنان غره ای که پنداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.