کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته
به خون دیده ترا کردهام به دست، ولی
ز دست من سر زلف تو رایگان رفته
همیشه قد تو با سرکشی قرین بوده
مدام زلف تو با فتنه هم عنان رفته
گل از شکایت آن جورها که روی تو کرد
هزار بار بنزدیکت باغبان رفته
ز دست زلف سیاه تو تا توان خواری
بدین شکستهٔ مسکین ناتوان رفته
به آب دیده بگریم ز هجرت آن روزی
که مرده باشم و خاک در استخوان رفته
چگونه راز دل اوحدی توان پوشید؟
حدیثش از دهن و تیرش از کمان رفته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و دلتنگیهایش در مورد معشوق میپردازد. او از دوری و جدایی معشوقش ابراز نارضایتی میکند و بیان میکند که چگونه عشقش به او در جهان طنینانداز شده است. شاعر به زخمهای دل و اشکهایی که به خاطر این جدایی ریخته شده نیز اشاره میکند و از خاطرات و زیباییهای معشوق میگوید. در نهایت، او به سختی تحمل این هجران و رازهای دلش اشاره میکند، و اعتراضی از غم ناشی از جدایی و فراق را در دل دارد.
هوش مصنوعی: کجایی؟ ای که زیباییات همچون رنگ دلانگیز گل ارغوان، مرا به خاطر عشق تو در دنیا مشهور کرده است.
هوش مصنوعی: من با اشک چشمانم به خاطر تو خود را به زحمت انداختهام، اما موهایت بدون هیچ تلاشی از دست من رفته است.
هوش مصنوعی: همیشه سرسختی تو در کنار زیباییات بوده و همیشه موهای زیبات با جذبه و طغیان در ارتباط بوده است.
هوش مصنوعی: گل به خاطر رفتارهای زشت و ناراحتکنندهای که با تو داشت، بارها و بارها به باغبان شکایت کرده و به او نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زلف سیاه تو، من تا جایی که بتوانم، در عذاب و ذلت به سر میبرم و ناتوان و ضعیف شدهام.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و جدایی، چنان گریه میکنم که معتقدم در روزی که دیگر زنده نیستم و خاک در بدنم نشسته، این اشکها همچنان جاری خواهد بود.
هوش مصنوعی: چطور میتوان راز دل اوحدی را پنهان کرد؟ حرفش از زبانش بیرون آمده و تیرش از کمان پرتاب شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم گداخته غم وز تنم توان رفته
ز گرمی جگرم مغز استخوان رفته
نشاط روز جوانی به بر نمی آید
که همچو تیر بجست از خم کمان رفته
خبر ز سیرت آیندگان چه می شنوید
[...]
نمک ز گریه و تأثیر از فغان رفته
دعا اثر نکند گر بآسمان رفته
دهان تنگ تو گاهی بچشم می آید
کمر کجاست که یکباره از میان رفته
دل شکفته نماندست در جهان ور هست
[...]
ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته
همای از سر این مشت استخوان رفته
دو دولت است که یکبار آرزو دارم
تو در کنار من و شرم از میان رفته
به نوبهار چنان غره ای که پنداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.