بی روی تو پروانه ای امشب به چراغم
خود را به چنان بی خودیی سوخت که داغم
مطرب به کنایت غزلی دوش ادا کرد
کز گریه شدم مست و شد از دست ایاغم
دور از تو ز خود رفتگیی می دهدم دست
کز پیش نظر ناشده گیرند سراغم
بویی اگر از مهر و محبت نشنیدم
گل را گنهی نیست، گرفتست دماغم
ای گلبن طالع چه نهی روی به زردی
فصلی نگذشتست ز سرسبزی باغم
گو جیب گشا صبحم و پر کن ز سیاهی
شد روشنی روز رقم بر پر زاغم
مشغول به علم و ادبی باش «نظیری »
تا چند شوی شیفته لابه و لاغم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالت عاشقانه و وابستگی خود به معشوق سخن میگوید. او مانند پروانهای به دور چراغ میچرخد و به خاطر معشوق دچار سوختگی و درد میشود. شاعر اشاره میکند که به خاطر دوری از معشوق، احساس غم و جدایی میکند و در حالتی از بیخودی به سر میبرد. همچنین، او نگران زردی چهره معشوقش است و از زیبایی باغ و گلها یاد میکند. در نهایت، شاعر به نظیر خود توصیه میکند که در عالم علم و ادب غرق شود و از حالاتی که به خاطر عشق به معشوق دچار آن است، دوری کند.
هوش مصنوعی: امشب بیوجود تو مانند پروانهای هستم که به چراغ میروم و به خاطر حالتی که دارم، خود را سوزاندم و اکنون حس درد و سوزش در دلم دارم.
هوش مصنوعی: خواننده در شب گذشته شعری را به صورت کنایهای اجرا کرد که باعث شد من از شدت گریه مست شوم و در این حال، اختیار خود را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: من از تو دور هستم و در این دوری احساس تنهایی و غم میکنم. به قدری از یاد تو فاصله گرفتهام که افراد دیگر نمیتوانند از روی خاطرات من به من دسترسی پیدا کنند.
هوش مصنوعی: اگر بویی از محبت و مهر گل نشنیدم، تقصیر گل نیست، بلکه خودم دچار مشکل هستم.
هوش مصنوعی: ای گلِ خوشبو و خوشطالع، چرا چهرهی خود را به زردی میزنی؟ هنوز فصلی از سرسبزی و شکوفایی باغم نگذشته است.
هوش مصنوعی: بگو که صبح با جیب پر به سراغم بیاید و تاریکیها را با روشنی روز عوض کند. نقشی از روشنایی بر پر زاغم بیاورد.
هوش مصنوعی: به علم و ادب بپرداز و خود را مشغول کن، تا اینکه از شگفتیها و زیباییهای آن لذت ببری و به آن علاقهمند شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
داغ دلم افروخته تر شد ز چراغم
هم منصب پروانه بود پنبه داغم
در پوست نمی گنجد ازین نشئه نشاطم
بر دست نمی استد ازین باده ایاغم
صدسال گر از گل به مشامم نرسد بود
[...]
چون سینه ماتمزدگان غرقه داغم
در کسوت سوسن شکفد لاله راغم
آه این چه نسیم است که از دامن نازش
صد خرمن گل ریخته در جیب دماغم
در کام سمندر شکند شهد سلامت
[...]
تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟
رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم
هر چند که چون ذره ندارم به جگر آب
از چشمه خورشید خورد آب، دماغم
وقت است که بر تن بدرم اطلس افلاک
[...]
خون میچکد از دیده ز نظاره داغم
تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
پیدا نبود دل ز هجوم غم معشوق
پنهان شده از کثرت پروانه، چراغم
گر بر لبم انگشت زنی، جوش زند خون
[...]
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم
برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم
پیغام جنون می شنوم از لب ساغر
بوی عرق فتنه دهد، می به دماغم
همصحبتی من به کسی سود ندارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.