گنجور

 
نظیری نیشابوری

ما حال خویش بی‌سر و بی‌پا نوشته‌ایم

روز فراق را شب یلدا نوشته‌ایم

قاصد به هوش باش، که بر یک جواب تلخ

عرض هزار گونه تمنا نوشته‌ایم

شیرین‌تر از حکایت ما، نیست قصه‌ای

تاریخ روزگار، سراپا نوشته‌ایم

روی نکو معالجه عمر کوته است

این نسخه از علاج مسیحا نوشته‌ایم

تحقیق حال ما ز نگه می‌توان نمود

حرفی ز حال خویش به سیما نوشته‌ایم

بر ما مسلم است که منشور راستی

بس واژگون‌تر از خط ترسا نوشته‌ایم

ما از خط پیاله و معشوق، نگذریم

درس صلاح تا به همین جا نوشته‌ایم

هرسو که کرده‌ایم روان کشتی امید

طوفان به باد و شور به دریا نوشته‌ایم

هر جادویی که کلک «نظیری» نموده است

خود کرده‌ایم باطل و خود وانوشته‌ایم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رضی‌الدین آرتیمانی

آنجا که وصف آن قد و بالا نوشته‌ایم

قرار عجز خویش همانجا نوشته‌ایم

حاصل، دمی زیاد تو غافل نبوده‌ایم

یا گفته‌ایم حرف غمت یا نوشته‌ایم

از سوز اشتیاق نیارم که دم زنم

[...]

صائب تبریزی

این سطرهای آه که هرجا نوشته‌ایم

از روی آن دو زلف چلیپا نوشته‌ایم

بر زخم جوی شیر نمک‌ها فشانده است

سطری که ما به صفحه خارا نوشته‌ایم

گاهی که حرف زلف و خط و خال گفته‌ایم

[...]

بیدل دهلوی

بر سینه داغ‌های تمنا نوشته‌ایم

یک لاله‌زار نسخهٔ سودا نوشته‌ایم

هرجا درین بساط خس ما به پرده‌ای‌ست

مضمون رنگ عجز خود آنجا نوشته‌ایم

منشور باج اگر به سر گل نهاده‌اند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
غالب دهلوی

تا فصلی از حقیقت اشیا نوشته‌ایم

آفاق را مرادف عنقا نوشته‌ایم

ایمان به غیب تفرقه‌ها رفت از ضمیر

ز اسما گذشته‌ایم و مسما نوشته‌ایم

عنوان رازنامه اندوه ساده بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه