گنجور

 
نظیری نیشابوری

ما به برهان و خبر پیرو ترسا نشویم

تا رخ بت نپرستیم شکیبا نشویم

در تماشای تو چون آینه گم گردیدیم

که ز پیدایی دیدار تو پیدا نشویم

مهر بر لب چو سر کیسه ممسک زده ایم

تا سر شیشه می وانشود، وانشویم

سرمه در دیده دل تا نکشد لطف حکیم

گر سراپای شود دیده که بینا نشویم

برگذر بودن حسن گل و خوبی بهار

گوشمالی است که مشغول تماشا نشویم

ابتلاهای عزیزان همه زآنست که ما

غره مهلت ده روزه دنیا نشویم

نقش امید به صد دوزخ و دریا، شستیم

تا دگر مصدر هر عرض تمنا نشویم

نرود خامه تکلیف خرد، از سر ما

تا چو سودای جنون، بی سر و بی پا نشویم

قیمت خاک در آن کوی، به افلاک رسید

ما ندانیم چه نرخیم، که بالا نشویم

بگذارید که در تنگ شکر، گم گردیم

کان پشیزیم که بیعانه سودا نشویم

در محبت دل و دین باختن اول قدم است

ما «نظیری» ز تو خرسند به این‌ها نشویم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظیری نیشابوری

همین شعر » بیت ۳

مهر بر لب چو سر کیسه ممسک زده ایم

تا سر شیشه می وانشود، وانشویم

صائب تبریزی

این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت

تا سر شیشه می وا نشود وانشویم

صائب تبریزی

چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟

بوی مشکیم، محال است که رسوا نشویم

عشق ما را پی کاری به جهان آورده است

ادب این است که مشغول تماشا نشویم

پرده راز بود حرف دلیرانه زدن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه