گوید سحر که شب گذر افکنده ای به باغ
گل ها نشان دهند ز تو بلبلان سراغ
هر شام جستجوی تو آرد به کاخ و کوی
هر صبح جستجوی تو دارد به باغ و راغ
فردوس غیرت آرد و رضوان حسد برد
بر هر زمین که با تو میسر شود فراغ
زخمم به بوی مشک تو تبخاله در دهن
داغم ز شور لعل تو خونابه در ایاغ
نور ستاره ها همه از آفتاب تست
روی تو هست، نیست غم از مردن چراغ
آن را که داغ عشق به مستی نهاده ای
نایب هزار بوسه زند بر نشان داغ
ما را که فال عیش قدوم تو مطلب است
خوش تر بود ز نغمه بلبل فغان زاغ
مغز از بخور مجمر زلفت معطر است
جام میی که از تو گلستان کنم دماغ
از دوست گو «نظیری » و با دوست دم برآر
غیر از حدیث مهر و وفا لابه دان و لاغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و جستجو برای معشوق است. شاعر از زیباییهای باغ و گلها میگوید و نشان میدهد که بلبلان هم عاشق معشوق او هستند. او هر شب و صبح به دنبال معشوق میگردد و میگوید که عشق او باعث افتخار و حسادت بهشت است. شاعر از درد و شوق ناشی از عشق صحبت میکند و بیان میکند که نور ستارهها از زیبایی معشوق نشأت میگیرد. او میگوید که عشق به او باعث مستی و شادابی است و بهتر است که به جای فریاد زاغ، نغمات معشوق را گوش بدهند. در نهایت، او از دوستانش میخواهد که درباره عشق و وفا صحبت کنند و سایر مسائل را فراموش کنند.
هوش مصنوعی: در صبح سحر، گویندهای میگوید که شب، تو را به باغ گلها فرستاده و بلبلها تو را جستجو میکنند تا نشانهای از تو پیدا کنند.
هوش مصنوعی: هر شب به دنبال تو در کاخها و محلهها میگردم و هر صبح در باغها و دشتها به دنبالت هستم.
هوش مصنوعی: بهشت حسرت میخورد و espírit حسد میورزد به هر مکانی که با تو بتوان آسوده زندگی کرد.
هوش مصنوعی: زخم من به عطر مشک تو التهاب میآورد و گرمای بوسهات باعث میشود که خون تازهای در جانم جریان یابد.
هوش مصنوعی: نور ستارهها همه ناشی از خورشید توست؛ روی تو هست، و بنابراین، نگران مرگ چراغها نباش.
هوش مصنوعی: کسی که عشق به دلش افکندهای و او را در حالتی شاداب و غرق در احساسات قرار دادهای، به یاد آن عشق هزاران بوسه بر جای داغ آن علاقه خواهد زد.
هوش مصنوعی: ما که آمدن تو برایمان خوشی و شادی را به ارمغان میآورد، دوست داشتیم صدای زنگ و ناله کلاغ را بیشتر از آواز خوش بلبل بشنویم.
هوش مصنوعی: مغز من به خاطر عطر زلف تو معطر شده است، به گونهای که شرابی که از تو دارم، برایم همچون گلستانی است که احساسش میکنم.
هوش مصنوعی: از دوست بگو که «نظیری» است و با دوستان تنها درباره عشق و وفا صحبت کن و نه چیز دیگری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار
یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ
تا مهر بر فروخت ببرج حمل چراغ
پر شمع و پر چراغ شد از لاله باغ و راغ
دیو است زاغ گوئی مقری است عندلیب
کز بانک او ز باغ هزیمت گرفت زاغ
از بوستان کلاغ هزیمت گرفت راست
[...]
امروز روز شادی و امسال سال لاغ
نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ
آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل
چشم من و تو روشن بیروی زشت زاغ
گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان
[...]
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی موجب فراغ
کاین سیل متفق بکند روزی این درخت
وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ
سبزی دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
[...]
دل برد دلبر و به دلم برنهاد داغ
دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ
بی روی دلفریب تو خون می رود دگر
اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ
عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.