گنجور

 
نظیری نیشابوری

به فالی از لب تو تا ابد هما قانع

به یک نگاه ز چشم تو پادشا قانع

جهان و آخرت از راندگان راه تواند

دو عالم از تو به یک حرف آشنا قانع

فروغ روز تو بر فرق ما نمی تابد

به نکهت دم صبحیم از صبا قانع

کتاب قول و غزل کرده عشق ما نشویم

به آب و دانه چو مرغان بی نوا قانع

صفای فطرت ما کرده خاک ما اکسیر

نگشته ایم به نیرنگ کیمیا قانع

هوای چشمه آب بقاست در سر ما

کجا شویم به هر آب و هر هوا قانع

غبار دیده ما برد و قدر خود بنمود

نمی شویم ز عیسی به توتیا قانع

تفقدی ننمایی تعرضی فرما

ز شکر تو به تلخی شود گدا قانع

چه رنج ها که «نظیری » ز عهد دوست ندید

پس از هزار بلا شد به یک عطا قانع

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع

به خاک پای قناعت ز توتیا قانع

ازان شده است به چشم جهانیان شیرین

که ازلباس، شکر شد به بوریا قانع

زمال خویش به احسان تمتعی بردار

[...]

طغرای مشهدی

نمی توان به هم آغوشی ات قناعت کرد

به حیرتم که چه سان می شود قبا قانع

شب وصال، ادب تا نگشت مانع شوق

به پای بوس نگشتیم چون حنا قانع

هزار بادیه سرگشتگی ست در هر گام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه