گنجور

 
نظیری نیشابوری

سر برآور بر کله داران قباها تنگ ساز

روی بنما عاقل و دیوانه را یک رنگ ساز

شاه و درویش از دل و جان آرزومند تواند

گر نسازی با پلاس فقر با اورنگ ساز

خواست ایزد از دل سخت تو بنماید مثل

با خلیل خویش گفتا کعبه را از سنگ ساز

ما به کلی بر تو ملک دل مسلم داشتیم

حسن را بر تخت بنشان غمزه را سرهنگ ساز

با تو گستاخی است گفتن ترک بدخویی نمای

با دل خود گفته ایم آیینه را بی زنگ ساز

موج حرمان بین و در کشتی آزادی نشین

قهر دوران بین و عریانی سلاح جنگ ساز

یار اگر جوری کند بر جبهه طالع نگار

بخت اگر رحمی کند فهرست نام و ننگ ساز

صوفی و مطرب ز بانگت در خلاف افتاده اند

یا صداع کس مده یا ناله را آهنگ ساز

ما به ناخن تار و پود جسم از هم کنده ایم

خواه تار سبحه گردان خواه زلف چنگ ساز

نیست با آسودگی چندان «نظیری » لذتی

با لب پرخنده و با چشم پرنیرنگ ساز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ ساز

یا تماشا گاه جانم آن رخ گلرنگ ساز

زان همه دلها که از خوبان ربودی گرد خویش

تا نبیند چشم اغیارت حصار سنگ ساز

دعوی خون بر لبت بسیار شد، بهر خدا

[...]

صائب تبریزی

از شراب ارغوانی چهره را گلرنگ ساز

بر نسیم از جوش گل جای نفس راتنگ ساز

می رسد روزی که بر بالینت آید آفتاب

همچو شبنم سعی کن آیینه را بی زنگ ساز

از تماشای تو دلهای اسیران آب شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه