شب فغان را به در خلوت او باری بود
ناله برچید اگر در دلش آزاری بود
شورش و عربدهای در شب آن زلف نبود
بخت من بود اگر فتنه بیداری بود
خویشتن را به دم سحر بر او می بستم
هر سر موی مرا با رخ و قد کاری بود
نه غم مدعیان بود نه آشوب ندیم
گل بی خار مگو گلشن بی خاری بود
مصر ویران دلم را ز بس آمد شد او
یوسفی بر سر هر کوچه و بازاری بود
بر دل خسته من بود نگاهش هرچند
هر طرف جان به کف استاده خریداری بود
حسن و حیرت به هم افشای غرض می کردند
نه غم پرسش و نی زحمت گفتاری بود
در وصالش اگر از من نفسی باقی بود
آن نفس بر دل من حلقه زناری بود
این همه لاف که در قرب «نظیری » می زد
دیدمش بر سر آن کوی عجب خواری بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قصیده احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او به شب و خلوت خود اشاره میکند و از نالههای دل و آسایش ناشی از عشق میگوید. شاعر به زیبایی معشوق و تاثیراتش بر دل و جان خود پرداخته و به شیفتگی و شگفتیاش اشاره میکند. او همچنین از آلام و غمها صحبت میکند و میگوید که در عشق، هیچ چیزی نمیتواند مانع او شود و نگاه معشوق برایش کلیدی به زندگی است. در نهایت، شاعر به فریبایی و سختیهای عشق اشاره میکند و میگوید که همه این احساسات و تجربیات در کوی معشوق به جا ماندهاند.
هوش مصنوعی: در شب، ناله و فغان به خاطر درد و رنجی که در دل دارد، در خلوت خود به گوش میرسد، اما اگر در دلش آزردهخاطر است، آن را در سکوت خود پنهان میکند.
هوش مصنوعی: در شب که زلف معشوق در هم پیچیده بود، اگرچه شور و هیاهو وجود داشت، اما بخت من در آن لحظه بر وفق مراد نبود و اگر بیداری و آگاهیای وجود میداشت، حوادث بهتری برای من رقم میخورد.
هوش مصنوعی: در صبحگاهان خود را به زیبایی او میسپردم و هر رشته مویم با چهره و قامت او پیوند داشت.
هوش مصنوعی: نه نگرانی از مدعیان داشت و نه بینظمی و آشفتگی، گل بدون خار را نگو که گلشن بدون خاری بود.
هوش مصنوعی: دل من به شدت خراب و ویران شده است، به حدی که مانند یوسف، در هر کوچه و خیابانی، وجودش حس میشود.
هوش مصنوعی: نگاه او بر دل خستهام تاثیر دارد، هرچند در هر سو، جانم در خطر است و افرادی آمادهاند که مرا بخرند.
هوش مصنوعی: زیبایی و شگفتی به طور پنهانی هدفی را در میان میکشیدند و نه غمی برای پرسش وجود داشت و نه نیازی به زحمت در سخن گفتن بود.
هوش مصنوعی: اگر در وصال او چیزی از جان من باقی بماند، آن جان همچون حلقهی زنجیری بر دل من خواهد بود.
هوش مصنوعی: افرادی که به خود میبالند و از خودشان میگویند، وقتی در واقعیت با آنها روبرو شدم، متوجه شدم که در مکانهای خاص، بسیار خرد و ذلیل هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود
بت پرستی را در خدمت بت یاری بود
کفر زلفش به رگ و پوست چنانم در رفت
که از او هر رگ من رشته زناری بود
گفتمش، بود غم مات گهی، آن بدمهر
[...]
یا اقلا بلدی حوزه لاتاری بود
واندر آنجا صنم شوخ وفاداری بود
یا در آن دخلکی و گرمی بازاری بود
یا در آنجا دو نخود لاسکی وتاری بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.