گنجور

 
نظیری نیشابوری

هوای کوی او آواره‌ام از خانه می‌سازد

فسون او پدر را از پسر بیگانه می‌سازد

صلاحم عشق شد کفرم یقین انکار ایمانم

محبت کعبه ویران می‌کند بتخانه می‌سازد

قلم در اختیار اوست من چون نقش موهومم

گَرَم فرزانه می‌دارد، گَرَم دیوانه می‌سازد

به ناخن ریشه جان می‌کنم از هم، خوشا دستی

که گاهی چنگ در زلف نگاری شانه می‌سازد

دل از رد و قبول مجلسم خون شد، خوشا رندی

که شب با کنج گلخن روز با ویرانه می‌سازد

چو گنجشک از پی بازی عزیزم در کف طفلی

ز زلفم دام می‌بافد ز خالم دانه می‌سازد

مکن از بزم چون بیگانگان بیرون «نظیری» را

اگر می نیست، بالای ته پیمانه می‌سازد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظیری نیشابوری

چو عریان شد چمن مرغ از ضرورت خانه می‌سازد

چو قطح گل بود بلبل به آب و دانه می‌سازد

چو بر بام و در مردم نشیند جغد ناسازست

مبارک پی بود آن دم که با ویرانه می‌سازد

ز دشمن خیل در خیل از محبت گوشه چشمی

[...]

عرفی

خرد، دارالشفا و جهل، محنت‌خانه می‌سازد

خراب مستی‌ام، کاین هردو را ویرانه می‌سازد

چنان شایستهٔ عشقم که بعد از سوختن، گردون

ز خاکم بلبل، از خاکسترم پروانه می‌سازد

دو روزی یاریت گشتم، مذاقم بی‌حلاوت شد

[...]

صائب تبریزی

فرنگی‌طلعتی کز دین مرا بیگانه می‌سازد

اگر در کعبه رو می‌آورد بتخانه می‌سازد

گهر بخشند مردان در عوض سنگ ملامت را

به پیری می‌رسد طفلی که با دیوانه می‌سازد

چراغ حسن را دست دعا فانوس می‌گردد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

شکیب عاشقان، معشوق را دیوانه می‌سازد

محبت، شمع را پروانه پروانه می‌سازد

ز سنگ محتسب خالی نگردد حلقه مستان

ز خاک یک سبو، ایام صد پیمانه می‌سازد

به دیوار حرم چون تکیه کردم، چاک زد جامه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قدسی مشهدی
جویای تبریزی

هوای او فلاطون را زخود بیگانه می سازد

نگه را نوبهار جلوه اش دیوانه می سازد

من آن مجنون عنقا جلوه ام کز غایت وحشت

برون از تنگنای آب و گل کاشانه می سازد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه