گلزار به شهر آمد و بازار چمن شد
گوش همه کس محو غزل خوانی من شد
تا جیب گشادم که از آن نام برآرم
دیدم که صبا قاصد صد بیت حزن شد
هر دخل که می خواست کند دشمن حاسد
آمد به زبانش ز دل و مهر دهن شد
از ظلمت شب مرغ خروشان نشد امشب
هرچند که در بند پر و بال زدن شد
پر زورتر از باده تلخ است محبت
عشقی که برو سال گذر کرد کهن شد
الفت ده هجران و وصالست صبوری
مخموری من توبه ده توبه شکن شد
تا می شنوم حسن و وفا هر دو غریبند
عاشق نشنیدم که ز غربت به وطن شد
تا همسفر اشک خودم کار خراب است
هرجا که شدم در پی ویرانی من شد
هر زخم که برداشت ز ایام «نظیری »
نی چاک گریبان شد و نی جیب کفن شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ورود گلزار به شهر و تأثیر شگفتانگیز آن بر روح و احساسات مردم صحبت میکند. او با بیان غزلیاتش توجه همگان را جلب میکند، اما هنگامی که میخواهد از تجربیاتش بگوید، میبیند که زندگی و عشقش تحت تأثیر حزن و غم قرار گرفته است. شاعر به مشکلات و حسرتهای عاشقانهاش اشاره میکند و بیان میکند که عشق واقعی و وفا همیشه در دوری و جدایی است. در نهایت، او از زخمهای عاطفی خود و التیامی که انتظار دارد، سخن میگوید و نشان میدهد که وضعیت روحیاش به شدت تحت تأثیر این مسائل قرار دارد.
هوش مصنوعی: گلزار به شهر آمد و فضای چمنزار به خوبی تغییر کرد و همه افراد توجهشان به غزل خوانی من جلب شد.
هوش مصنوعی: وقتی جیبم را باز کردم تا نامی به دست آورم، متوجه شدم که باد صبا پیامآور صد بیت غم و اندوه شده است.
هوش مصنوعی: هر وقت که کسی میخواست به من کمک کند یا خیرخواهی کند، دشمن حسود به جای او صحبت میکرد و محبت را از دل او میگرفت.
هوش مصنوعی: امشب با وجود تاریکی شب، مرغی که میخواند نتوانست آواز سر دهد، هرچند که تلاش و آرزوی پرواز را در دل داشت.
هوش مصنوعی: عشق واقعی، حتی اگر تلخ و پرچالش باشد، از شراب قویتر است، زیرا با گذشت زمان، به مرور تأثیر خود را نشان میدهد و به سمت کهنگی میرود.
هوش مصنوعی: عشق به جدایی و وصال نیازمند صبر است، اما من از حالت مستی و شیداییام، از توبههای زیادی که کردهام، باز هم سرپیچی کردهام.
هوش مصنوعی: هر وقت که میشنوم دربارهی زیبایی و وفاداری صحبت میشود، متوجه میشوم که هر دو از هم دور هستند. هیچ عاشقی را ندیدم که از دوری خود به وطنش برگردد.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگیام، به خاطر اشکهای خودم اوضاع به هم ریخته است. هر جا که میروم، ویرانی و خرابی دنبالم آمده است.
هوش مصنوعی: هر زخمی که از روزگار خوردهام، نه لباس من را پاره کرده و نه کفن من را چاک داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلفین تو پرحلقه و پربند و شکن شد
بند و شکن و حلقهٔ او توبه شکن شد
کارش همه فراشی و نقاشی بینم
فرّاش گل و لاله و نقاش سمن شد
آنکس که خبر یافت که مشک از ختن آرند
[...]
از توبه ی من دیر مغان بیت حزن شد
مستوری من توبه ی صد توبه شکن شد
در دیده بدل گشت سیاهی بسپیدی
نظاره که ریحان ترم برگ سمن شد
از باده ی صافم نگشاید دل روشن
[...]
چون ابر بهاری به سرم سایه فکن شد
بر هر بر بومم که نظر کرد چمن شد
چون شمع که شد رهبر پروانه به آتش
دل سوزی او باعث جان بازی من شد
می خواست شود قایل نظمم به بلاغت
[...]
روزی که مرا موج نفس دام سخن شد
شدطوطی چرخ آینه وواله من شد
هر مد فغان کز دل پردرد کشیدم
شد شاخ گل وسر خط مرغان چمن شد
در خدمت آیینه دل صرف شدی کاش
[...]
رنجیدن تو باعث نومیدی من شد
پیراهن امید، مرا بی تو کفن شد
شاید که کسی گوش کند ناله ما هم
بایست همآواز به مرغان چمن شد
معموری منزل بود از صاحب منزل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.