نه هر مغزی که بوید نکهت از مصر و یمن گیرد
مشام تیز باید تا نصیب از پیرهن گیرد
شمیمی گرنه تر دارد دماغ پیر کنعان را
پسر گم کرده ای چون انس با بیت الحزن گیرد
ورق از کس چه می خواهی سبق از کس چه می گیری
ز دل جوهر چه می جویی که فیض از خویشتن گیرد
دمی نقاش از نیرنگی صورت نیاساید
فریب نقش شیرین دل ز دست کوهکن گیرد
نفس تلخ است تا طعم حقیقت نیست با مغزش
سخن شیرین شود وقتی که اورنگ سخن گیرد
ز خود گر بگذری شاهی کنی در ملک بی خویشی
عزیز مصر گردد هرکه در غربت وطن گیرد
درین دیر کهن چون امن گردد خاطر انسان را
که اول اهرمن بگرفت و آخر اهرمن گیرد
ز عریانی به این شادم که از تشویش آزادم
گریبانی ندارم تا کسی از دست من گیرد
چه راحت از وطن آن را که یارش در سفر باشد
کجا بی روی گل آرام بلبل در چمن گیرد
به عهد زندگانی چاک زد هرکس گریبانی
به وقت مرگ نتواند قرار اندر کفن گیرد
ز بس بوی کمال شرک می آید ز توحیدم
در ارشاد مغان تکبیر از من برهمن گیرد
سخن هر روز عالم گیرتر گردد «نظیری » را
که مردم بیش جا در سایه نخل کهن گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تفکر دربارهی درک و فهم عمیق انسانها اشاره دارد. شاعر بیان میکند که فقط حس کردن بوهای خوش (نکهت) کافی نیست؛ بلکه برای دریافت حقیقت واقعیتها نیاز به ذهنی تیز و هوشمند داریم. او به دقت در ادراک و فهم اشارات دارد و میگوید هرکس باید از دل خود جستجو کند و حقیقت را از خود بیابد.
همچنین به تجربیات انسانی در غربت و تعلقات اشاره میشود، به ویژه وقتی که فرد در مکانی بیخانمانی و غربت قرار دارد. شاعر بر این نکته تأکید دارد که انسان باید از درون خود و احساساتش برای پیدا کردن آرامش و حقیقت استفاده کند و دانایی را از شرایط و موقعیتهای خود بیاموزد.
نهایتاً، او به عدم وابستگی به عوالم مادی و اهمیت شناخت در زندگانی اشاره میکند و بیان میکند که درک حقیقی از زندگی فراتر از ظواهر و ظاهرهاست.
هوش مصنوعی: هر ناکامی که عطر خوشی به مشامش برسد، نمیتواند به راحتی از زیباییها بهرهمند شود. باید هوش و درک عمیقی داشت تا بتوان از زیباییها و نعمتها بهرهبرد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حال و هوای یک مکان خاص میپردازد. در آن اشاره میشود که بوی عطرآگین و خوشایند، به خاطر یادآوری خاطرات تلخ و غمانگیز باعث میشود کسی که در آنجا است، به عمق احساسات خود و به یاد کسی که او را گم کرده، غرق شود. این حالت نشاندهنده پیوند عمیق میان یادها و احساسات انسانی است.
هوش مصنوعی: اگر از دیگران چیزی میخواهی، چرا به دست دیگران وابستهای؟ از دل خود چه گنجینهای را میجویی؟ چرا نمیدانیم که نیروی واقعی از درون خودت سرچشمه میگیرد؟
هوش مصنوعی: نقاش به هیچ وجه از فریبندگی و زیباییهای نقش و نگار دلانگیز غافل نمیشود و در هر لحظه تلاش میکند تا با دقت و مهارت خود، زیباییها را به تصویر بکشد. او میداند که برای خلق یک اثر جذاب و دلنشین، باید به طور مداوم از طبیعت و انرژیهای اطرافش الهام بگیرد.
هوش مصنوعی: انسان زمانی دچار تلخی و ناخرسندی است که حقیقت را نبیند و درک نکند. زمانی که با اندیشه و سخن زیبا و دلنشین مواجه شود، میتواند به طعم شیرین حقیقت دست یابد.
هوش مصنوعی: اگر از خودت بگذری و به دیگران خدمت کنی، به مقام و منزلت بلند خواهی رسید؛ مثل عزیز مصر که هر کس در غیاب سرزمینش باشد و به آنجا تعلق داشته باشد، میتواند عزیز و محترم شود.
هوش مصنوعی: در این مکان قدیمی، وقتی که آدمی احساس آرامش کند، به یاد بیاورد که در ابتدا نیروهای منفی او را به تسخیر درآوردهاند و در پایان نیز باز همان نیروهای منفی او را در بر خواهند گرفت.
هوش مصنوعی: این جمله به شادی ناشی از رهایی از نگرانی اشاره دارد. شخص در اینجا از اینکه هیچ چیز برای پنهان کردن ندارد و آزاد است، خوشحال است. به این معنا است که وقتی فرد هیچ تعهدی یا بار سنگینی بر دوش ندارد، میتواند احساس آرامش و راحتی بیشتری کند.
هوش مصنوعی: آمیخته با حسرت و غم، کسی که محبوبش در سفر است، به راحتی از وطن خود جدا میشود. در چنین حالتی، بلبل نمیتواند در باغ بر روی گل آرام بگیرد و از زیبایی آن لذت ببرد.
هوش مصنوعی: هر کسی در دوره زندگی خود با مشکلات و سختیها مواجه میشود، اما در زمان مرگ نمیتواند به آسودگی و آرامش دست یابد.
هوش مصنوعی: به دلیل وجود بوی کمال و زیبایی از توحید، من به شکلی خاصی تحت تأثیر قرار گرفتهام تا جایی که حتی برهمن هم میتواند صدای تکبیر مرا بشنود.
هوش مصنوعی: هر روز سخنان به گوش همه میرسد و معروفتر میشود، «نظیری» که مردم بیشتر زیر سایه درخت نخل قدیمی قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمند زلف را ماند چو برهم بافتن گیرد
سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد
معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن
چنان چون عنبرین عقرب که زهره در دهن گیرد
گهی همچون شبه باشد که بر خورشید برپاشی
[...]
مبارز او بود کاول غزا با جان و تن گیرد
ز کوی تن برون آید به شهر دل وطن گیرد
ز آن عقبا نیندیشد بدین دنیا فرو ناید
نه جرم بوالحکم خواهد نه جای بوالحسن گیرد
اگر خواهد بقا یابد بباید مردنش اول
[...]
دلم بی آن شکر لب ترک عیش خویشتن گیرد
نه گل را بو کند نه ساغر می در دهن گیرد
من از خون خوردن شبهای هجر افتاده ام بیخود
صبوحی کرده او با دیگران راه چمن گیرد
ز جور او کشم تیغ و کنم آهنگ قتل خود
[...]
کسی کو در تب عشق تو نبض خویشتن گیرد
ز عیب خود پرستی ، هر زمان، بر مرد وزن گیرد
دم عیسی بخنداند گل امید صیادی
که در فصل بهاران دام او مرغ چمن گیرد
مه کنعان به خواب است ، ای صبا، بر برهمن بگذر
[...]
زدلسوزان که را دارم که جا در انجمن گیرد؟
مگر جا در حریم او سپند از بهر من گیرد
زخط شد صفحه رخسارجانان مصحف ناطق
سلیمان مور را مهر خموشی از دهن گیرد
جگرگاه بدخشان داغها دارد زرشک او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.