گل آمد و لعلم ز دل سنگ برآورد
اشک ز تماشای چمن رنگ برآورد
می خواست ز مرغان چمن شور برآرد
یک نغمه مغنی به صد آهنگ برآورد
عشق آمد و در شهر دل آیین خرد دید
تا شهر به تاراج رود جنگ برآورد
مطرب ز برم خرقه سالوس به در کرد
گرد همه شهرم به دف و چنگ برآورد
شب نیست که از شادی بسیار نگریم
غم خوردن کم حوصله را تنگ برآورد
یک بار به عیب و هنر خویش ندیدم
در جیب و بغل آینه ام زنگ برآورد
در راه وفای تو نه طولیست نه عرضی
شوخی تو فرسنگ به فرسنگ برآورد
این خونشده دل بس که خرابست «نظیری »
در پیش تو نتوانمش از ننگ برآورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و زیبایی طبیعت میپردازد. او از آمدن گل و بیداری دل سنگی خود سخن میگوید و اشکهایش را که از تماشای چمن بریخته، بیان میکند. شاعر میخواهد شور و شوقی را که از مرغان چمن میگیرد، به نغمهای زیبا تبدیل کند. عشق در شهر دل او در حال ایجاد تغییرات است و شاعر اشاره میکند که این عشق مثل یک جنگ میتواند شهر را به تاراج ببرد. او همچنین از شادی و غم سخن میگوید و اعتراف میکند که در خود عیوب و هنرهایی را نمیبیند. در نهایت، او میگوید که در راه وفای محبوبش، مسیری وجود ندارد که او را از آن دور کند و قلب خونینش که به خاطر عشق خراب شده، ننگین نمیشود.
هوش مصنوعی: گل شکوفه زد و از دل سنگی عشق، اشکهایی به خاطر دیدن چمن زیبا برآورد.
هوش مصنوعی: میخواست یک پرنده از میان دیگر پرندگان چمن، صدای زیبایی را برآورد و نغمهای با لحنهای مختلف ایجاد کند.
هوش مصنوعی: عشق وارد شهر دل شد و فهمید که عقل را به باد دادهاند؛ بنابراین تصمیم گرفت تا برای نجات شهر از قحطی و نابودی، درگیری و مبارزهای را آغاز کند.
هوش مصنوعی: راننده نغمهساز از کنار من عبور کرد و لباس ریایی را از خود کنار زد. در تمام شهر، با دفی و چنگی صدا به پا کرد و دلها را شاد کرد.
هوش مصنوعی: در شبهای شاد، چون به اندازه کافی خوشحالی دارم، دیگر نمیتوانم بر اندوه و کم حوصلگی افرادی که غمگین هستند، تأثیر بگذارم.
هوش مصنوعی: یک بار به خودم نگاه کردم و نه عیبها و نه هنرهایم را در آینه نیافتم؛ احساس کردم که آینه هم از من دور شده و در آن زنگار نشسته است.
هوش مصنوعی: در مسیر وفاداری به تو هیچ محدودیتی وجود ندارد، عشق و محبت تو میتواند فاصلههای بسیار زیادی را پر کند.
هوش مصنوعی: دل من به شدت رنجیده و خراب شده است، به حدی که نمیتوانم جلوی تو از سر شرم آن را برآورم و نشان دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا غمزه شوخ تو بما جنگ برآورد
لعل لبت از خون دلم رنگ برآورد
برگریه و زاری و فغان من درویش
صد ناله زار از دل چون چنگ برآورد
با یاد گل روی تو ای سرو گلندام
[...]
دود از دل من باده ی گلرنگ برآورد
زین خرقه ی تر آینه ام زنگ برآورد
هر بار نمی برد چنین مطربم از دست
این بار ندانم که چه آهنگ برآورد
عشق آمد و در چاه فراموشیم افگند
[...]
چندان شب غم آه دل تنگ برآورد
کآیینه صبح از نفسش زنگ برآورد
سرگرم به رسوایی عشقیم که ما را
ز اندیشه ناموس و غم ننگ برآورد
در خرمن صبر من دیوانه زد آتش
[...]
از طوطی من روی سخن رنگ برآورد
این آینه را حرف من از زنگ برآورد
از ننگ طمع نام نبود اهل سخن را
این طایفه را نام من از ننگ برآورد
فریاد کز این نغمه شناسان مخالف
[...]
چون غنچه دلم از نم خون زنگ برآورد
خون دل من عاقبت این رنگ برآورد
نه غنچه این باغم و نه لاله این دشت
عشق از چه سیهبختم و دلتنگ برآورد؟
در بزم تو امشب به دلم خوش اثری داشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.