گنجور

 
نظیری نیشابوری

روز از آن آید که با صد خواریم بر در کشد

پرده ناموس شب از روی کارم برکشد

بر سر پروانه شمع از بهر آن سوزد که هست

جذبه عشقی که خاکستر به خاکستر کشد

هیچ جا نگذشت کز وی فتنه‌ای باقی نماند

کاش چون آید غمت رخت از در دیگر کشد

از درش تصدیع کم کردم چو دانستم که او

خط نسیانی مرا یک باره بر دفتر کشد

غم که هر شب مجلسم افسرده زو می گشت رفت

امشب از جرأت چراغم دشنه بر صرصر کشد

چاره یی کز بی قراری تشنه وصل تو را

بر سراب ار چشم افتد دست از کوثر کشد

از فراق امشب «نظیری » مجلسم ماتمگهی است

بوی خون آید چو عودم شعله در مجمر کشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

گاه آن آمد که باد مهرگان لشکر کشد

دست او پیراهن اشجار از سر برکشد

باغها را داغهای عبریان بر بر زند

شاخها را چادر نسطوریان بر سر کشد

زان که سیسنبر چو نمامست و نرگس شوخ چشم

[...]

وطواط

چون علاء دولت و دین دروغا خنجر کشد

رایت اعزاز حق بر گنبد اخضر کشد

تا بود زین سان هلاک خسم او، از آفتاب

هم سپر گیرد بکف گردون و هم خنجر کشد

دهر کی یارد که در راه خلافش پا نهد؟

[...]

انوری

ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشد

روزگارش خط خذلان تا ابد بر سر کشد

گر سموم قعر تو بر موج دریا بگذرد

جاودان از قهر دریا باد خاکستر کشد

ور نسیم لطف تو بر شعلهٔ دوزخ وزد

[...]

سید حسن غزنوی

خسروی کو را به لطف خود همی حق برکشد

خاکپایش چرخ چون در چشم خود اندر کشد

تیر سوی خصم او هدیه همی پیکان برد

تیغ پیش دست او تحفه همی گوهر کشد

بوی عدلش چون بیابد شرع دل بر جان نهد

[...]

مولانا

هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد

گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد

همچو پره و قفل من چون جفت گردم با کسی

همچو مرغ کشته آن دم پرم از من برکشد

کفر و دین عاشقانش هم رقوم عشق اوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه