راضی نمیشوم ز وصالت به گفت و گوی
برخاستم چو باد درین ره به جستجوی
چون گل وجود من همه برباد میرود
تا همچو غنچه یافت مشام دل از تو بوی
چشمم ز آرزوی تو در آب غرقه شد
باشد خیال تو بنماید در آب روی
من سر همینهم تو اگر پای مینهی
فرقی نکردهام ز سر خویش و خاک کوی
هر لحظه خوشترست میانت به چشم من
هر چند نیست خوش که در آید به دیده موی
آن دم که گریم از غم روی تو هایهای
دوزخ ز سوز سینه در آید به های و هوی
ناصر خیال قامت آن سرو نازنین
از آه دل طلب کن و از آب دیده جوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و longing خود به محبوب سخن میگوید. او در تلاش است تا به وصال محبوب برسد و در این مسیر، خود را همچون بادی میبیند که در جستجوی اوست. او احساس میکند که وجودش در خطر نابودی است و فقط با یاد محبوب به زندگی ادامه میدهد. شاعر به شدت تحت تأثیر آرزوی دیدن محبوب است و این عشق برای او فراتر از هر چیز دیگری اهمیت دارد. در نهایت، شاعر از درد و غم جدایی سخن میگوید و از نَفَس او به عنوان منبع تسلی برای دل خود یاد میکند.
هوش مصنوعی: من به وصالت راضی نیستم و از صحبتکردن بیرون آمدم، مانند باد که در این مسیر به جستوجو میپردازد.
هوش مصنوعی: وجود من مانند گلی است که همهچیزش در حال نابودی است و تنها زمانی که همچون غنچهای باشم، میتوانم از عطر تو برای دل خود بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر آرزوی تو در آب غوطهور شد، باشد که تصویر تو در آب نمایان شود.
هوش مصنوعی: من به خودم میگویم که تو هر کاری کنی، برای من تفاوتی ندارد. حالا که من درگیر مشکلات خودم هستم یا در جستجوی راهی هستم، همچنان به عشق و یاد تو میپردازم.
هوش مصنوعی: هر لحظه که تو در چشم من زیباتری، حتی اگر زیباییات به چشمم نیاید.
هوش مصنوعی: زمانی که از غم دیدن تو به گریه میافتم، آه و فریادهای من چنان آتشین و سوزان است که حتی صدای دوزخ هم به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: ناصر، با دلbroken و اشکهای ریخته شدهات، جویای قامت آن سرو دلبر باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی
این ایغده سری به چه کار آید ای فتی
در باب دانش این سخن بیهده مگوی
تا صبر را نباشد شیرینی شکر
[...]
ای قصد تو به دیدن ایوان کسروی
اندیشه کرده ای که بدیدار آن روی
ایوان خواجه با توبه شهر اندورن بود
دیوانگی بود که تو جای دگر شوی
آن کس که هر دو دید، مر ایوان خواجه را
[...]
بنمود چون ز برج بره آفتاب روی
گلها شکفت بر تن گلبن به جای موی
چون دید دوش گل را اندر کنار جوی
آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوی
آن ماه سرو بالا آن سرو ماه روی
از روی او دلم نشکیبد به هیچ روی
چشمم ز مهر ماهش گشته بسان ابر
جسمم ز عشق سروش گشته بسان موی
اشک و رخم ز عشقش چون برگ در خزان
[...]
ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی
تابنده از جمال تو آثار خسروی
هر گه که در مهم معالی ندا دهی
جز پاسخ متابعت از چرخ نشنوی
فتنه غنوده گشت در ایام تو، که تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.