گر تو نکردهای جدا، دل ز تعلقات تن
بر سر کوی او مبر، زحمت جان خویشتن
باد صبا به بوستان، بین به چه لطف میوزد
تا ز غبار نشکند، خاطر نازک سمن
وحشت خارها اگر، چنگ زند به دامنش
گل ز چه غرق خون شده، چاک ز دست پیرهن
از من و ما نرستهای، صحبت عاشقان مجو
همره کم بضاعتان، چون بشوی بر آ ز من
جان نماند در دلم، یک سر مو از آن سبب
یار به نازکی کند، در دل و جان ما وطن
گر غم یار میخوری، زهر بنوش و غم مخور
ور دم عشق میزنی جور ببین و دم مزن
ناصر اگر به جان و دل، محرم دوست گشتهای
در حرم فنا نشین، مردهٔ زنده در کفن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عشقی و وابستگی به معشوق میپردازد. شاعر به آنانی که نتوانستهاند دل خود را از تعلقات دنیوی جدا کنند، میگوید که نباید به در محبت بیایند، زیرا اینجا جایی برای آنها نیست. او زیبایی طبیعت و لطافت عشق را به تصویر میکشد و ابراز میکند که حتی در میان درد و رنجهای عشق، باید به زیباییها و نازکیهای آن توجه کرد. شاعر همچنین به پیچیدگی عشق و غم آن اشاره میکند و میگوید اگر غم عشق را احساس میکنی، آن را در خود بپذیر، و اگر جویای عشق هستی، باید از تعلقات دنیوی بگذری و به حقیقت امر عشق دست یابی. در نهایت، او بر این نکته تأکید دارد که در حرم عشق، باید خود را تسلیم کرد و از زنده بودن در دنیای مادی گذشت.
هوش مصنوعی: اگر تو هنوز از دلبستگیهای دنیوی جدا نشدهای، پس به سوی معشوق نرو و خودت را به زحمت نینداز.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به باغ میوزد و زیباییهای آن را به نمایش میگذارد، به گونهای که هیچ گرد و غباری نتواند لطافت و ظرافت گل سمن را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر خارها به دامن گل بچسبند و او را بترسانند، پس خونین شدن و پاره شدن لباس او به خاطر چیست؟
هوش مصنوعی: از من و ما دوری نکن، به سخنان عاشقان گوش نده و با افراد کمبرخورداری که در عشق توانا نیستند، همراهی نکن. وقتی که بر من خشمگین شوی، نتوانی از من دور شوی.
هوش مصنوعی: در دل من جایی برای زندگی باقی نمانده است، چون که عشق و محبت یار من به اندازهای لطیف و نازک است که به دل و جان من وابسته شده است.
هوش مصنوعی: اگر از غم عشق خود رنج میبری، بهتر است زهر را بنوشی و غم را کنار بگذاری. اما اگر میخواهی دم از عشق بزنی، باید درد و سختیها را بپذیری و از بیان عشق خود خودداری کن.
هوش مصنوعی: اگر به تمامی وجودت عاشق دوست شدهای، در مکان مقدس و جاودان او سکونت کن، کسی که در حقیقت زنده است ولی به نظر مرده میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رستم کیقباد فر حیدر مصطفی ظفر
همره رخش و دل دلش فتح و غزای راستین
چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من
صید توایم و ملک تو گر صنمیم وگر شمن
هر نفس از کرانهای ساز کنی بهانهای
هر نفسی برون کشی از عدمی هزار فن
گرچه کثیف منزلم شد وطن تو این دلم
[...]
تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن
بوی گل است یا نفس آب حیات یا سخن
از نفسش مشام ما نافه مشک میشود
شاید اگر برون بری مجمر عود از انجمن
گر به چمن در آید او یاد نیاورد کسی
[...]
باغ بسان مصر شد از رخ یوسف سمن
گشت روان ز هر طرف آب چو نیل در چمن
جامهٔ توبه زشت شد، وقت کنار کشت شد
بر صفت بهشت شد، باغ، به صد هزار فن
عمر عزیز شد به سر، تخت عزیز گل نگر
[...]
بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن
مطربه ی سرای شد بلبل باغ انجمن
خادم عیشخانه کوتاه بکشد چراغ را
زانک زبانه می زند شمع زمرّدین لگن
ساقی دلنواز گو داد صبوحیان بده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.