عشق پیدا شد و این راز نهان نتوان کرد
چون عیان است دگر هیچ بیان نتوان کرد
میرود دلبرم از پیش و روان در پی او
چه بود جان گرامی که روان نتوان کرد
از لطافت به رخش از نظر ماست نشان
تیره گردد به رخ ماه، نشان نتوان کرد
زاهد صومعه را بر در هر میکده سر
سود باید که همه وقت زیان نتوان کرد
چشم و ابروی تو چاک دل ما دوخت به تیر
عالمی خسته به آن تیر و کمان نتوان کرد
چند دشنام دهد پیش تو ما را دشمن
نیست تسبیح، خود این ورد زبان نتوان کرد
گر ببندی تو به خونریزی ناصر شمشیر
از میان تو به شمشیر کران نتوان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و تاثیرات آن میپردازد. او میگوید که عشق حقیقتی آشکار است و نمیتوان آن را پنهان کرد. دلبرش از او دور میشود و شاعر با دلی پر از عشق به دنبال اوست. زیبایی محبوبش بر دل او تاثیر عمیقی دارد و نمیتوان این احساس را توصیف کرد. او به زاهدان اشاره میکند که برای پرهیز از زیباییهای دنیا به میکده سر نمیزنند، اما در واقع نمیتوانند از زیانهای عشق فرار کنند. همچنین شاعر به تیر و کمانی که چشم و ابروی محبوبش به دلش زده اشاره میکند و میگوید که حتی دشنامهای دشمن هم نمیتواند خاطر او را رنجیده کند. در آخر، شاعر میگوید که حتی اگر چقدر هم محبوبش در عشق سنگدل باشد، نمیتوان از اثر شمشیر عشق دور شد.
هوش مصنوعی: عشق آشکار شد و نمیتوان این راز پنهان را نگه داشت، چون حالا واضح است و دیگر نمیتوان دربارهاش سخن گفت.
هوش مصنوعی: دلبرم از کنارم میرود و من در پی او هستم. چه فایده دارد برای جان عزیزم که نتوانم روح خود را دنبال او ببرم؟
هوش مصنوعی: به خاطر لطافت و زیبایی او، وقتی به او نگاه میکنیم، چهرهاش به زیبایی ماه میدرخشد و نمیتوانیم نشانی از تیرگی یا عیب بر چهره او بگذاریم.
هوش مصنوعی: زاهد باید بداند که همیشه نمیتوان در دنیای مادی و لذتها فقط زیان کرد و اگر در میکده سر و کاری دارد، باید در آنجا هم به سود و منفعت فکر کند و از آن بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: چشم و ابروی تو دل ما را به شدت مجروح کرده است. کسی نمیتواند به آن تیر و کمانی که تو به کار میگیری، مقاومت کند.
هوش مصنوعی: دشمن چقدر هم که به ما ناسزا بگوید، در مقابل تو هیچ اهمیتی ندارد؛ حتی نمیتوانیم این حرفهای زشت را به زبان بیاوریم.
هوش مصنوعی: اگر تو به کشتن و خونریزی ناصر مشغول شوی، هیچکس نمیتواند با شمشیر تو، به خود شمشیر آسیب بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر سر کوی تو اندیشه ی جان نتوان کرد
پیش لعلت صفت زاده ی کان نتوان کرد
مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان
که بگل چشمه ی خورشید نهان نتوان کرد
از میانت سر موئی ز کمر پرسیدم
[...]
درد دل را ز تو ای دوست نهان نتوان کرد
جان شیرین منی صبر ز جان نتوان کرد
مشکل اینست که از جور فراقت صنما
خون رود در جگر و هیچ فغان نتوان کرد
این چنین عهد شکستن که تو را عادت و خوست
[...]
ترک عشق رخ زیبا پسران نتوان کرد
جز حدیث لب شکر دهنان نتوان کرد
نقد این عمر گرانمایه که جان جوهر اوست
غیر صرف قدم سیمبران نتوان کرد
تا چو موئی نشود در غم آن موی میان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.