یک نفس ای باد صبا همچو باد
عزم تو تا کوی دلارام باد
گر به در دوست قبولت بود
راست بود اینکه قبولست یاد
پیش مراد دل و مقصود جان
عرضه دهی درد دل نامراد
عهد مرا یار فراموش کرد
رفت بسی عهد و نیاورد یاد
داد نداد آن بت بیدادگر
دادِ جفا کاری و بیداد داد
قهر که از یاد بود به ز لطف
ظلم که از دوست بود به ز داد
ناصر اگر نامه نویسد به دوست
میکند از دیده بیاض و سواد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف درد و اندوه عاشقانه پرداخته و از زبان باد صبا، دلدادهای را به سوی معشوقش میفرستد. شاعر از یادآوری خاطرات و عهدهای فراموششده میگوید و احساس میکند که معشوقش او را از یاد برده است. همچنین بین ظلم و لطف عشق و قهر و محبت ارتباط برقرار میکند و به ارتباطات عاطفی پیچیده اشاره میکند. در نهایت، اگر نامهای از طرف ناصر به دوست ارسال شود، این ارتباط به گونهای است که احساسات عمیق و رازهای عاشقانه را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: ای باد صبا، یک لحظه به سمت کوی دلخواه من برو و با خود خبر خوشی بیاور.
هوش مصنوعی: اگر او دوستت را بپذیرد، این نشاندهندهی این است که پذیرفتنش واقعی و درست است.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به خواسته و نیاز دل و جان توجه کنی، باید درد و رنجی که در دل داری را بیان کنی.
هوش مصنوعی: دوست من عهد و پیمان ما را فراموش کرد و رفت، خیلی از وعدهها را فراموش کرده و هیچیک را به یاد نیاورد.
هوش مصنوعی: آن معشوق ظالم نه عطایی کرد و نه جواب میدهد، بلکه فقط ظلم و ستمش را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر قهر و ناراحتی که فراموش شده بهتر از لطف و ستمی است که از دوست ناشی میشود.
هوش مصنوعی: ناصر اگر برای دوستش نامهای بنویسد، آن را با دقت و عشق مینویسد، طوری که هم سفید و پاک باشد و هم نوشتارش خوانا و زیبا.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خسرو می خواست هم از بامداد
خلق بمی خوردن اوگشت شاد
خرمی و شادی از می بود
خرمی و شادی را داد داد
ماه درخشنده قدح پیش برد
[...]
آمده نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
باد خزان روی به بستان نهاد
کرد جهان باز دگرگون نهاد
شاخ خمیده چو کمان برکشید
سر ما از کنج کمین برگشاد
از چمن دهر بشد ناامید
[...]
روح مجرد شد خواجه زکی
گام چو در کوی طریقت نهاد
خواست که مطلق شود از بند غیر
دست به انصاف و سخا بر گشاد
دادهٔ هر هفت فلک بذل کرد
[...]
در طلب از پای نباید نشست
بیسبب از دست نباید فتاد
جان و دل و دیده و تن هر چهار
در گرو عشق بباید نهاد
خواهی کاین بند گشاده شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.