گر من به قرب جستن روی تو چُستمی
یک شب ز قید زلف تو چون باد جستمی
برگشتمی چو قطره به پهلو، همه جهان
در آب و خاک گوهر وصل تو جُستمی
قدّم که بود چون الف، اکنون شده است نون
باری به طرهِٔ تو گرفتارِ شستمی
با آنکه همچو چشم تو رنجورم از خمار
خوش بودمی اگر ز می لعل مستمی
ناصر دوای درد خودی چیست؟ بیخودی!
از خود برستمی من اگر می پرستمی
ای کاش چون امید من از بخت قطع شد
یک قطعه پیش صاحب اعظم فرستمی
آن شمس دین که گر نبدی رایش آفتاب
چون آسمان کمر به مدیحش نبستمی
ثانی تیر چرخ که گر رمح و تیغ او
حامی من شدی ز غم هلک رستمی
روئین تن فلک را هر روز کرده کور
دو شاخ کلک او که بود تیر رُستمی
روشن شدی به مجلس تو سوز من چو شمع
از اشک سرخ اگر رخ شمعی بشستمی
بر سدهٔ جلال توام گر بدی محل
چون آسمان رفیع، نه چون خاک پستمی
بر فلکهٔ فلک اگرم دسترس بدی
سر رشتهٔ تسلسل گردون گسستمی
لاهوتیام، به جان و تنم نیست التفات
تا طوطی و قفس همه در هم شکستمی
از تیر ناله زهرهٔ زُهره دراندمی
وز ناوک دعا دل گردون بخستمی
مییافتم ز مردم خودبین نظر اگر
چون آینه ز روی و ریا سخت شستمی
دست زمانه بر سر من سایه داشتی
گر چون زمانه خیرهسر و چیره دستمی
بگرفتهام ز افضل دین بیت عاریت
گر بیت خویش داشتمی خوش نشستمی
«امروز شوخ چشمان آسوده خاطرند
من شوخ چشم نیستم ای کاش هستمی»
تیر دعای تو به نشانه رساندهام
در بی نشان رسیدی اگر پاک شستمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و وصل محبوبش پرداخته و احساسات عمیق و رنجهای خود را بیان میکند. او از جدایی و فاصله با معشوقش سخن میگوید و آرزوی وصال او را در دل دارد. شاعر به تصورات و آرزوهای خود درباره عشق، غم و دلتنگی اشاره کرده و همچنین به معضلات و چالشهای زندگی میپردازد. در نهایت، او به روشنی و امید در پی رسیدن به محبوبش است و از حساسیت خود به زیبایی و جلال معشوق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر من برای نزدیک شدن به تو تلاش کنم، یک شب از چنگ زلف تو مانند باد فرار میکنم.
هوش مصنوعی: اگر مانند یک قطره باران به کنارت برگردم، همه جهان را در آب و خاک به دنبال جواهر وصال تو جستجو کردم.
هوش مصنوعی: مقدمهای که در گذشته مانند الف (الف حرف اول الفبا) بود، حالا به شکل نون درآمده و به گوشهی موی تو گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: با اینکه من به خاطر فراق تو در苦 و رنج هستم، اما اگر از شراب لعلینی مست شوم، خوشحال میشوم.
هوش مصنوعی: ناصر به دنبال درمان دردهای خود است، اما پاسخ او این است که در «بیخودی» و فراموش کردن خود، درمانش نهفته است. او میگوید اگر به خود مشغول نبود، میتوانست به سادگی از خود برگذرد و از آن دردها رها شود.
هوش مصنوعی: ای کاش زمانی که امید من از سرنوشت قطع شد، یک تکه از وجودم را به صاحب قدرت و بزرگی میفرستادم.
هوش مصنوعی: اگر آن خورشید دین نبود، مانند آفتاب در آسمان، من هرگز به ستایش او نمیپرداختم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر در زندگی به حمایت و یاری کسی مانند تیغ و رمح (سلاح) تکیه کنم، از غم و مشکلاتی که مرا تهدید میکند نجات مییابم. در واقع، اشاره به این دارد که وجود یک پشتیبان قوی میتواند انسان را از بحرانها و سختیها رها کند.
هوش مصنوعی: هر روز آسمان را ناتوان میکند و تیر رستم را که نماد قدرت و شجاعت است، به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: در مجلس تو، سوز و گداز من مانند شعله شمع روشن شد. اگر شمعی بخواهد از اشکهای سرخ من شسته شود، حقیقت زیبایی درد و احساس عمیق من را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: من برای تو ارزشی بلند دارم، اگرچه محل من در زندگی چون آسمانی بلند و با وقار است، نه چون خاکی پست و بیارزش.
هوش مصنوعی: اگر به دور زمین دسترسی داشتم، میتوانستم زنجیرهٔ بیپایان گردش جهان را قطع کنم.
هوش مصنوعی: من در مرتبهای بالاتر از مادیات هستم و هیچ توجهی به جسم و جانم ندارم. اگر طوطی و قفس را در هم بشکنم، این برایم اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: زهره با تیر عشق زار میزند و از دعای دل، آسمان هم آرام میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر به مردم خودبین نگاه میکردم، مثل اینکه آینهای روی چهره و تظاهر آنها را خوب تمیز کرده باشم، میتوانستم آنها را بهتر ببینم.
هوش مصنوعی: اگر زمانه بر سر من سایه نداشت، تو هم همچون زمانه مغرور و قدرتمند بودی.
هوش مصنوعی: من از بهترین دین و مذهب به طور موقت خانهای گرفتهام؛ اگر خانه خودم را داشتم، به شادی و آرامش زندگی میکردم.
هوش مصنوعی: امروز افرادی که خوشحال و بیخیال هستند، به شیطنت میپردازند. اما من چنین روحیهای ندارم و ای کاش میتوانستم مثل آنها شاد و بیغمی باشم.
هوش مصنوعی: دعای تو را به هدفش رساندهام، اگر در حالتی پاک و خالص به من رسیدی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز شوخ چشمان آسوده خاطرند
من شوخ چشم نیستم ای کاش هستمی
همین شعر » بیت ۱۸
«امروز شوخ چشمان آسوده خاطرند
من شوخ چشم نیستم ای کاش هستمی»
زین تنگنای وحشت اگر باز رستمی
خود را به آستان عدم باز بستمی
گر راه بر دمی سوی این خیمهٔ کبود
آنگه نشستمی که طنابش گسستمی
ور دست من به چرخ رسیدی چنان که آه
[...]
گر من ز بند عشقت تو یکروز رستمی
باقی عمر با دل خرم نشستمی
ور چشم دلفریب تو داری بدی مرا
بازار سحر جادوی بابل شکستمی
مستی غمزه تو ز بس نغز کآمدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.