گنجور

 
خاقانی

زین تنگنایِ وَحْشَت اگر باز رَسْتمی

خود را به آستانِ عَدَم باز بَسْتَمی

گر راه بُرْدَمی سویِ این خیمهٔ کبود

آن‌گه نِشَسْتَمی که طنابش گُسَسْتَمی

ور دستِ من، به چرخ رسیدی چنان که آه

بند و طلسمِ او، همه، درهم شِکَسْتَمی

گر ناوَکِ سَحَرْگَهِ من، کارگر شُدی

شَک نیستی که گُردهٔ گردون بِخَسْتَمی

این کارهایِ من که گره در گره شده‌ست

بُگْشادَمی یکایک اگر چیره‌دستمی

جُسْتَم میانِ خَلْق، سَلامَت نیافتم

ور بوی بُرْدَمی به کران، چون نِشَسْتَمی؟

امروز، شوخ‌چَشْمان، آسوده‌خاطِرند

من شوخ‌چَشْم نیستم، ای کاش هستمی

از آسمان بیافتمی هر سعادتی

گر زین نَحوس‌خانهٔ شروان بِجَسْتَمی

خاییدهٔ دهانِ جهانم چو نیشکر

ای کاش نیشکر نِیَمی من کَبَسْتَمی

خاقانیِ گُهَرسَخُنَم ور نَبودَمی

از جورهایِ بَدگُهران باز رَسْتَمی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

همین شعر » بیت ۷

امروز شوخ چشمان آسوده خاطرند

من شوخ چشم نیستم ای کاش هستمی

ناصر بخارایی

«امروز شوخ چشمان آسوده خاطرند

من شوخ چشم نیستم ای کاش هستمی»

ابن یمین

گر من ز بند عشقت تو یکروز رستمی

باقی عمر با دل خرم نشستمی

ور چشم دلفریب تو داری بدی مرا

بازار سحر جادوی بابل شکستمی

مستی غمزه تو ز بس نغز کآمدم

[...]

ناصر بخارایی

گر من به قرب جستن روی تو چُستمی

یک شب ز قید زلف تو چون باد جستمی

برگشتمی چو قطره به پهلو، همه جهان

در آب و خاک گوهر وصل تو جُستمی

قدّم که بود چون الف،‌ اکنون شده است نون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه