صبا آراست از گل بوستان را
صلای عیش در ده دوستان را
ز صوت مرغ بشنو ارغنون را
ز جام لاله درکش ارغوان را
می چون گل ستان از دست ساقی
که رنگ و بوی بخشد گلستان را
به ساغر در چمن شد گل که خوبان
چنین کردند کشت بوستان را
سر شاهیست نرگس را ز کی باز
که بر سر مینهد تاج کیان را
مرا حیرت همه از دست بید است
که چون بیدست بردارد سنان را
جهد هر دم صبا از صحبت گل
وفائی نیست چندانی جهان را
شمر ساکن شد و صافی که از سیر
غباری بر دل است آب روان را
به خاصیت بهشت اردیبهشت است
که در پیری جوان سازد جهان را
دل غنچه فرح از زعفران یافت
که گل از خنده بگشاید دهان را
ز پیران در جوانی چون سبق برد
همین باشد نشان بخت جوان را
زداید صیقلِ رأی منیرش
ز مرآت یقین زنگ گمان را
زحل را گر محل بخشد به بهرام
قرین سعد گرداند قران را
چنان دست ضعیفان را قوی کرد
که موری بشکند شیر ژیان را
زهی در دور انصاف تو گردون
به آتش سوخته تیر و کمان را
سحاب دست فیاض تو دارد
سخائی کان نباشد بحر و کان را
حسودت را چو سر بر تن گران است
سبک بردار از او بار گران را
زیان ناصر از دست زبان است
از آنرو گوش میدارد زبان را
نه هر ساعت به هر کس میتوان گفت
حدیث ضعف حال ناتوان را
غریبی مانع آن شد که گویم
به پیش دوستی این داستان را
چو نتوان آب روی از بهر نان ریخت
به آبی می ببیاد خورد نان را
همی تا عالم فانی نداده است
بقای جاودانی انس و جان را
تو جان عالمی، ایزد رساناد
به عمر تو بقای جاودان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی و شکوه زندگی، طبیعت و دوستی اشاره دارد. شاعر از شادی و لذت زندگی صحبت میکند و از زیبایی گلها و صدای پرندگان میگوید. او به می و میخانه، و زیبایی بهار و پیری که به جوانی میماند، اشاره دارد. در شعر، قدرت و عظمت خالق جهان و تاثیر او بر زندگی انسانها مورد ستایش قرار میگیرد. شاعر همچنین به مشکلات و چالشهای زندگی اشاره کرده و یادآوری میکند که نباید از صحبت کردن درباره ضعفها ترسید، بلکه باید در کنار دوستان به اشتراک گذاشت. در نهایت، او خواهان بقای جاودان و درک عمیقتری از زندگی است.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهانه از گلهای باغ بوی خوشی را به همراه آورد و به دوستان خبر خوشی از شادی و خوشی داد.
هوش مصنوعی: از صدای پرنده گوش کن و لذت ببر، و از رنگ زیبای گل لاله هم بهره ببر.
هوش مصنوعی: از ساقی شرابی بگیر که مانند گل، رنگ و عطر را به باغ زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: در باغ، گلهایی به وجود آمدند که زیباهایی مانند آنان چنین کارهایی کردند و به خیال زیبایی بوستان را پر کردند.
هوش مصنوعی: نرگس مانند سر شاهی است که نمیتوان از چه کسی پرسید که تاج سلطنت کیان را بر سر میگذارد.
هوش مصنوعی: من از بیدستی و ناتوانی خود شگفتزدهام که چگونه میتوان بدون قدرت، ابزار و وسایل را کنار گذاشت.
هوش مصنوعی: هر لحظه تلاش نسیم برای صحبت با گل، تأثیر زیادی بر جهان ندارد.
هوش مصنوعی: شمر آرام گرفت و آبی که از دل غبارآلود میجوشد، مانند آب زلال و روان است.
هوش مصنوعی: بهار اردیبهشت به اندازهای زیبا و دلنشین است که میتواند به زندگی افراد روح جوانی و شادابی ببخشد، حتی در زمان پیری.
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشحال مانند غنچهای است که از خوشبو شدن زعفران نشاط میگیرد، به گونهای که گل به خاطر خوشحالی ناشی از خندهاش، دهانش را باز میکند.
هوش مصنوعی: اگر در جوانی از تجربه و wisdom بزرگترها بهره ببری، این نشاندهنده خوبی و خوششانسی تو در زندگی خواهد بود.
هوش مصنوعی: پاک کن جلا و روشنی رأی روشن او را از آینه یقین و زنگار گمان را.
هوش مصنوعی: اگر زحل (سیاره) به بهرام (سیاره دیگر) جایی بدهد، آنگاه میتواند به شانس و اقبال آن زمان برکت و خوبی بخشد.
هوش مصنوعی: دست ضعیفان را به قدری قوی کرد که حتی یک مورچه میتواند شیر را شکست دهد.
هوش مصنوعی: ای کاش در دنیایی که انصاف برقرار است، تیر و کمان در آتش سوخته و از کار افتاده باشند.
هوش مصنوعی: ابر رحمت تو سخنی دارد که نه دریایی وجود دارد و نه دریا را.
هوش مصنوعی: اگر حسود تو را تحت فشار قرار میدهد و سنگینی بارش را بر دوش تو میگذارد، بهتر است که از او فاصله بگیری و از بار سنگین او رها شوی.
هوش مصنوعی: نقص و آسیب ناصر به خاطر سخنانش است، به همین دلیل او به خوبی به حرفهای زبانش گوش میدهد.
هوش مصنوعی: نباید هر لحظه و به هر کسی از مشکلات و ناتوانیهای خود صحبت کرد.
هوش مصنوعی: غربت و تنهایی مانع شد که بتوانم این ماجرا را برای دوستی بازگو کنم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به خاطر نان آبرویت را زیر پا بگذاری، بهتر است که نان را با آب بنوشی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا و آنچه در آن است زوالپذیر است، انسان و روح او جاودان نخواهند بود.
هوش مصنوعی: تو روح و جان همه موجودات هستی و خداوند به عمر تو زندگی ابدی میبخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد خواست کردن این جهان را
کزو کون و فسادست این و آن را
ز مرگ شاهزاده نصرة الدین
نه دل را ماند قوت ، نه زبان را
جهانی بود در انواع مردی
که داند مرثیت گفتن جهان را؟
چه طرز آرم که ارز آرد زبان را؟
چه برگیرم که در گیرد جهان را؟
غلام و مادر طفل آن جوان را
نه چندان زد که بتوان گفت آن را
زهی فرمانده مطلق جهان را
مشرف کرده نامت هر زبان را
فلک بر تخت شاهی نانشانده
چو تو یک خسروخسرو نشان را
اثرهای بزرگت شاد کرده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.