حبذا رفتن و باز آمدن موکب شاه
که ظفر پیشروش بود وسعادت همراه
داور دور قمر خسرو عادل هوشنگ
آنکه بگرفت چو جمشید ز ماهی تا ماه
همچو خورشید بزد تیغ و جهان را بگرفت
آمد از منشی گردون لقبش ظلل الله
خلق را آنچه توقع بود از ظل همای
فر او بخشد از خاصیت پر کلاه
تا بود سایهٔ ماه علمش بر سر مُلک
سرمهٔ دیدهٔ خورشید شود گرد سپاه
آفتابی که اگر عرضه دهد خیل نجوم
یابد از عرصهٔ میدان فلک لشکرگاه
روز اول که زمین مفرش او میگسترد
آسمان گرد بر آمد به طریق خرگاه
ای کریمی که چو در قید تو افتد جانی
عفو جان بخش تو خواهد به کرم عذر گناه
کسوت شاهی بر قد بلندت زیباست
باد از دامن او دست حوادث کوتاه
سر به سر خاک جناب تو نگارستانیست
بس که دارد ز مین بوس شهان گرد جباه
آسمان با همه دیده سر از آن در پیش است
که نیارد که کند راست به سوی تو نگاه
گردد از پرتو خورشید حوادث ایمن
هر که در سایهٔ اقبال تو آورد پناه
نام نامی تو چون نامهٔ حاتم طی کرد
بعد از این شکرِ شُکر تو بود در افواه
تا عزیزی چو تو در مصر ممالک بنشست
قصهٔ یوسف گمگشته در افتاد به چاه
سرسری کرد قلم جزو مدیحت تحریر
لاجرم رفت به سر در طلب آب سیاه
سرزمینی که بدو پرتو مهر تو رسید
ندمد تا ابد از وی به جز مهر گیاه
صبح در دل اثر مهر تو دارد، زان روی
مملکت گیرد و بر چرخ کشد دامن جاه
عالم از عدل تو چنان شد که دگر
کهربا را نرسد دست تعدی بر کاه
چرخ را با تو غباری نبود کز عدلت
بر نیارد به سوی آینهٔ گردون آه
شرف و رفعت ایوان ترا کیوان دید
سوی تو بنوشته است که العبد فداه
خسروا داعی اقبال تو یعنی ناصر
که در این راه کمین بنده بود دولتخواه
غیب دانست ضمیر تو یقین میداند
که چهها دیدهام امسال خصوصا این ماه
بس که تاب و تبم دایرهٔ چرخ بتافت
خواست این رشته دوتاه که گردد یکتاه
رنگ رخساره دلیل است بر این حال به وجه
چون به اثبات رسیده است چه حاجت به گواه
از خدا گر نبود رحم و زسلطان شفقت
به سوی صحت کلی نتوان بردن راه
تا بر این مسند پیروزه شهنشاه نجوم
گاه از تاج بود مفتخر و گاه از گاه
برخور از تخت و ز تاجت که ز حق یافتهای
بخت بیدار و دل روشن و جان آگاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره سفر و بازگشت موکب شاه، که مملو از پیروزی و سعادت است، صحبت میکند. شاعر به توصیف ویژگیهای شاه و عظمت او میپردازد و او را با شخصیتهایی چون هوشنگ و جمشید مقایسه میکند. تصویرسازیهایی از نور و سایه، به خصوص در مورد قدرت و علم شاه، در متن مشهود است. همچنین به بخشندگی و کریمی شاه اشاره شده که نشاندهنده عظمت و کرامت اوست. شاعر از عدالت شاه که همچون خورشید بر زمین میتابد، سخن میگوید و تأثیر مثبت او بر جامعه و کشورهای تحت سلطهاش را یادآوری میکند. در نهایت، احساسات شخصی شاعر درباره وضعیت کنونی و رابطهاش با شاه بیان شده، و امید به صحت و برکت در دوران سلطنت او مطرح شده است.
هوش مصنوعی: چه خوب است که کاروان شاه به سفر برود و دوباره بازگردد، چرا که در پیش رویش پیروزی و در کنار خود خوشبختی دارد.
هوش مصنوعی: داور دور قمر یعنی قاضی و راهنمای در دوران قمر، شخصی عادل و خوشنام به نام هوشنگ است. او همانند جمشید که از ماهی گرفت، از زیباییها و نعمتهای آسمانی بهرهمند شده است.
هوش مصنوعی: مانند خورشید، شمشیرش را بهدست میگیرد و بر جهان تهدید میکند. او که از سمت آسمان آمده، به عنوان سایهی خداوند شناخته میشود.
هوش مصنوعی: مردم از سایهی این پادشاه انتظار دارند که چه چیزهایی به آنها بدهد و این بر اثر ویژگیهای خاص اوست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سایهٔ ماه بر سر کشور وجود داشته باشد، دانش و آگاهی آن کشور مانند دانههای سرمه چشمهای خورشید، درخشان و نمایان خواهد بود.
هوش مصنوعی: خورشیدی که اگر درخشش خود را نشان دهد، انبوهی از ستارهها را به میدان میآورد و آسمان به جایگاهی برای لشکر کشی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: در روز اول خلقت، زمانی که زمین به عنوان بستر زندگی آماده میشد، آسمان همانند یک چادر بزرگ بر روی آن سایه افکند.
هوش مصنوعی: ای بخشنده، زمانی که انسانی در دام تو گرفتار شود، روحش از لطف و کرم تو خواهد خواست که اشتباهاتش را ببخشی.
هوش مصنوعی: لباس پادشاهی بر قامت بلند تو زیبایی خاصی دارد و طوفانها و مشکلات نتوانند به دامن تو آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: تمامی خاک تو همانند یک نگارستان است، چرا که به اندازهای از خاک شاهان بر آن بوسه زده شده که زیبایی و ارزش ویژهای به آن بخشیده است.
هوش مصنوعی: آسمان با تمام زیباییاش به تو نزدیک است، اما نمیتواند به تو مستقیم نگاه کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در سایهٔ حمایت و خوشبختی تو باشد، از خطرات و مشکلات زندگی در امان خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی نام نیک تو مانند نامهٔ معروف حاتم طایی در دنیا پخش شود، شکرگزاری از تو به زبانها خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی با ارزش و محترم مانند تو در سرزمین مصر حضور پیدا کرد، داستان یوسف گمشده دوباره به یادها آمد و به مانند قصهای در دل چاه فراموشی افتاد.
هوش مصنوعی: قلم به طور سطحی و بیدقت به توصیف تو پرداخته و در نتیجه، ناچار به جستجوی عمیقتری برای فهم و درک واقعی تو رفت.
هوش مصنوعی: سرزمینی که نور محبت تو به آن تابید، تا ابد جز عشق و محبت گیاهان از آن نخواهد تابید.
هوش مصنوعی: صبح به خوبی نشان عشق تو را در دل دارد، به همین خاطر سرزمین را به دست میآورد و بر آسمان مقام و عظمت میافزاید.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر عدل و انصاف تو به حدی تغییر کرده است که حتی کهربا، که معمولاً ارزشمند و گرانبهاست، دیگر نمیتواند به بیعدالتی و ظلم بر کاه دست دراز کند.
هوش مصنوعی: تقدیر به خاطر عدالت تو به وضوح نمایان است و هیچ گونه گرد و غباری نمیتواند او را از سمت آینه آسمانی منحرف کند.
هوش مصنوعی: شرافت و بلندی منزلت تو را کیوان مشاهده کرده و نوشته است که این بنده فدای توست.
هوش مصنوعی: به معنای این است که کسی که به تو تأسیس میشود و در پی توست، به نوعی قدرت و خوشبختی را دنبال میکند و در این مسیر، فردی هم وجود دارد که به طور نامحسوس در انتظار خودت است تا از موفقیت و رفاه تو بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: تو که درون خود را میشناسی، به خوبی میدانی که در این سال، بهویژه در این ماه، چه تجربیات و احساساتی را پشت سر گذاشتهام.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت هیجان و اضطراب من، چرخ زمان چنان میچرخد که انگار میخواهد این دو رشته را به هم بپیوندد و یکی کند.
هوش مصنوعی: رنگ صورت نشانهای از وضعیت درونی انسان است. وقتی این حالت به وضوح نمایان شده، دیگر نیازی به شاهد و دلیل اضافی نیست.
هوش مصنوعی: اگر خداوند رحم نکند و سلطان نیز شفقت نداشته باشد، هیچکس نمیتواند به سوی درمان کامل هدایت شود.
هوش مصنوعی: بر این throne بزرگ، پادشاه ستارهها، گاهی افتخار خود را از تاج میگیرد و گاهی از جایگاهش در آسمان.
هوش مصنوعی: از مقام و موقعیت خود دست بردار، زیرا با حق ارتباطی پیدا کردهای که به تو شانس بیداری، قلبی روشن و روحی آگاه عطا کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم
چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه
که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه
حال اکنون بحقارت منگر جانب او
بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه
در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه
دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه
جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه
بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه
ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه
او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه
او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین
تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین
[...]
کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه
کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه
بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت
بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه
ای پسر چند کنم بیلب خندان تو صبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.