پیرم و بار گران بر کف عصا باشد مرا
افتم از پا گر به پهلو متکا باشد مرا
رحم می آید به سرگردانیم پروانه را
خانه روشن از چراغ آسیا باشد مرا
از زبان خامه ام بیرون نمی آید صدا
در گلستان عندلیب بینوا باشد مرا
می زند پهلو کلاه من به تاج خسروی
ساغر جم کاسه دست گدا باشد مرا
می زند چون سبزه بیگانه بر من دست رد
با وجود آنکه گلچین آشنا باشد مرا
نیست همچون غنچه ام دلتنگی با مشت زر
همچو برگ تاک دایم دست وا باشد مرا
دارم از فکر سخن پیوسته رو بر آسمان
در گلستان سینه چون گل بر هوا باشد مرا
شعله را نبود به جز بال سمندر قدردان
شمعم و در دیده پروانه جا باشد مرا
چشم پیران را تماشای چمن زیبنده است
بید مجنونم نظر بر پشت پا باشد مرا
سیدا چون غافلان در بند هستی مانده ام
بر کمر زنجیر از بند قبا باشد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بازتابی از احساسات و افکار یک پیرمرد است که به محدودیتها و مشکلات زندگیاش میپردازد. او با عصا راه میرود و احساس سنگینی بار زندگی را بر دوش خود دارد. در عین حال، خاطرات و تصاویر زیبا از زندگی و طبیعت را در ذهن خود مرور میکند، اما در عمیقترین نقطه وجودش، احساس تنهایی و ناکامی را تجربه میکند. او به نمونههایی از زندگی گذشته و زیباییهای آن اشاره میکند، اما در عین حال، در بند گرفتاریها و زنجیرهای زندگی اسیر است. در کل، این شعر به تضاد بین زیبایی و غم، و بین جوانی و پیری میپردازد.
هوش مصنوعی: من پیر شدهام و بار سنگینی بر دوش دارم که عصایم را به چنگ گرفتهام. اگر میخواهم از پا بیفتم، تنها با تکیه بر بالش میتوانم خود را نگهدارم.
هوش مصنوعی: من به حال پروانهای که در جستجوی خانهاش میگردد، دلم میسوزد. برای من، همین که چراغ آسیاب روشن باشد، کافی است.
هوش مصنوعی: خامهام، که ابزار نوشتن من است، از قدرت بیان ناتوان است و نمیتواند به خوبی احساسات و افکار مرا منتقل کند، مانند بلبل بینوایی که در گلستان گیر افتاده و از نالهاش هیچ صدایی بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: بر اثر نشستن کلاه بر سر من، نسبت به تاج شاهانه حسرتی در دل دارم و می دانم که لیوان شراب و کاسهای که در دست گدایان است، برای من هم دستاوردی خواهد بود.
هوش مصنوعی: مرا از سوی دیگران مورد بیمهری قرار میدهند، در حالی که کسی که به من نزدیک و آشناست باید به من توجه کند و محبت بورزد.
هوش مصنوعی: من مانند غنچهای دلتنگ نیستم؛ قلبم با این ثروت (زر) همچون برگهای انگور همیشه آماده و گشوده است.
هوش مصنوعی: من در حال فکر کردن به سخنانی هستم که مانند گلی در آسمان، در دل شادابم پرواز میکند.
هوش مصنوعی: شعلهای که میسوزد، تنها توسط پرندهای افسانهای به نام سمندر قابل درک است. من به شمع ارزش قائلم و در چشمهای پروانه جای دارم.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به زیباییهای چمن برای چشمهای پیر مناسب است، اما من، مانند بیدی مجنون، تنها میتوانم به پشت پاهایم نگاه کنم.
هوش مصنوعی: ای سید، من مانند کسانی که غافلاند در اسارت دنیای مادی گرفتار شدهام و بر دوش من زنجیرهایی از بند و محدودیتها سنگینی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.