گنجور

 
سیدای نسفی

دل از خود رفته شوری بر من دیوانه افتاده

به جستجوی این طفل آتشم در خانه افتاده

گذر آن ماهرو را بر من دیوانه افتاده

به پابوسی سرم بر آستان خانه افتاده

کجا آن شمع بی پروا نظر بر حالم اندازد

که دلها در رهش چون مرده پروانه افتاده

ز جوش بوالهوس از کوی او بیرون کنم خود را

که این کشور به دست مردم بیگانه افتاده

به جستجوی زلف او شکسته تا کمر پایم

به دامنگیریش دستم جدا از شانه افتاده

به حرف آشنا هرگز دلش مایل نمی گردد

بتی دارم که طبعش از سخن بیگانه افتاده

فلک ای سیدا هرگز به کام من نمی گردد

ز دست کوته ام عمریست این پیمانه افتاده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟

که از مستی ز دست شاخ گل پیمانه افتاده

ز آبادی نظر بر سنگ طفلان است مجنون را

وگرنه گنجها در گوشه ویرانه افتاده

در آن محفل که می سوزم چو شمع از داغ ناکامی

[...]

قصاب کاشانی

منم در عاشقی هم‌طالع پروانه افتاده

ز رخسار تو صد جا آتشم در خانه افتاده

به هرجا می‌روم شوق غمت سنگ جفا بر کف

چو طفل شوخ دنبال من دیوانه افتاده

در این کنج جدایی هرگزم ناید کسی بر سر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه