دل از خود رفته شوری بر من دیوانه افتاده
به جستجوی این طفل آتشم در خانه افتاده
گذر آن ماهرو را بر من دیوانه افتاده
به پابوسی سرم بر آستان خانه افتاده
کجا آن شمع بی پروا نظر بر حالم اندازد
که دلها در رهش چون مرده پروانه افتاده
ز جوش بوالهوس از کوی او بیرون کنم خود را
که این کشور به دست مردم بیگانه افتاده
به جستجوی زلف او شکسته تا کمر پایم
به دامنگیریش دستم جدا از شانه افتاده
به حرف آشنا هرگز دلش مایل نمی گردد
بتی دارم که طبعش از سخن بیگانه افتاده
فلک ای سیدا هرگز به کام من نمی گردد
ز دست کوته ام عمریست این پیمانه افتاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از شور و دیوانگی خود سخن میگوید که به خاطر دلدادگیاش و جستجوی محبوبش به او دست داده است. او در جستجوی چهره زیبای محبوبش، عمیقاً در غم و آتش عشق غوطهور است و به نشانه ارادت، سرش را بر آستان خانهاش میگذارد. شاعر آرزو دارد که محبوبش نگاهی به حال او بیندازد، زیرا دلها در عشق او همچون پروانههایی مرده هستند. او تلاش میکند از وسوسههای عشق رهایی یابد، اما هیچ تلاشی از او نتیجه نمیدهد و در نهایت از حال خود رنج میبرد.
شاعر اپنی ناکامیها و جداییها را نیز در این اشعار بیان کرده و به بیتوجهی محبوب و ناامیدی خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل من به شدت نگران و آشفته است، مثل یک دیوانه که به دنبال چیزی میگردد. این احساس ناشی از وجود یک شعله سوزان در درون من است که در خانهام شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: آن دلبر زیبا که از کنار من میگذرد، من دیوانهوار به پای او افتادهام و سرم به خاک خانهاش رسیده است.
هوش مصنوعی: کجاست آن شمعی که بدون ترس و با اطمینان به حال من نگاه کند، در حالی که دلها به خاطر عشقش همچون پروانههایی که در مسیرش افتادهاند، جان سپردهاند؟
هوش مصنوعی: از دلخواههای بیمورد خود فاصله میگیرم و خود را از فضایی که به خاطر عشق او پیدا کردهام، جدا میکنم؛ زیرا این سرزمین به دست کسانی افتاده که بیگانهاند و آن را نمیشناسند.
هوش مصنوعی: در تلاش برای پیدا کردن زلف او، تا کمر خم شدم و پایم در دام او گیر کرد. دستم هم از شانهام جدا شده است.
هوش مصنوعی: هرگز دلش به حرفهای آشنا گرایش پیدا نمیکند. من بتی دارم که این ویژگیاش باعث شده از سخنان غریبه دور شود.
هوش مصنوعی: ای گردش آسمان، هرگز خواسته من برآورده نمیشود، زیرا عمر من کوتاه است و این پیمانه به زمین افتاده و از دست من دور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟
که از مستی ز دست شاخ گل پیمانه افتاده
ز آبادی نظر بر سنگ طفلان است مجنون را
وگرنه گنجها در گوشه ویرانه افتاده
در آن محفل که می سوزم چو شمع از داغ ناکامی
[...]
منم در عاشقی همطالع پروانه افتاده
ز رخسار تو صد جا آتشم در خانه افتاده
به هرجا میروم شوق غمت سنگ جفا بر کف
چو طفل شوخ دنبال من دیوانه افتاده
در این کنج جدایی هرگزم ناید کسی بر سر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.