دل همچو اشک بر سر مژگان برآمده
بهر نظاره رخ جانان برآمده
هر برگ لاله یی ز دل پاره کیست
از دست داغ من به بیابان برآمده
سودای من ز خط لب او زیاده شد
این شور بر سرم ز نمکدان برآمده
عمریست دل ز سینه به پای پرآبله
در جستجوی خار مغیلان برآمده
هر جا رسیده قصه چشم و تبسمش
نرگس دمیده و گل خندان برآمده
دستم ز کو تهی به گریبان نمی رسد
پایم ز جمع کردن دامان برآمده
در هر زمین نشسته برون گشته نخل گل
هر جا گذشته سرو خرامان برآمده
خط غبار نیست به رخسار آن پری
گردیست از بنای سلیمان برآمده
چون شمع پای صبر به دامن کشیده ام
از بس که آتشم ز گریبان برآمده
نتوان گزید لب چو شود موی سر سفید
این ریشه از کشیدن دندان برآمده
آتش زدی به کعبه و بتخانه سوختی
دود از نهاد گبر و مسلمان برآمده
هر غنچه در چمن به امید خدنگ تو
از شاخ گل به صورت پیکان برآمده
زنار بند زلف تو هر جا که رفته است
گردن نهاده لشکر ایمان برآمده
شبنم در آرزوی گلستان روی تو
گریان به باغ آمده گریان برآمده
از چاکهای سینه دل داغدار من
چون سایلان در آرزوی نان برآمده
هر قطره خون که از دل من بر زمین چکد
لعلی بود ز کوه بدخشان برآمده
مرغان چو غنچه سر به گریبان کشیده اند
آن گل مگر به سیر گلستان برآمده
از خامه ریخت معنی پر زور سیدا
این شیر تندخو ز نیستان برآمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال دل شاعر و احساس عمیق او نسبت به معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و عاطفی، نشان میدهد که دلش همچون اشکی بر مژگانش نشسته و به خاطر دیدن محبوبش سرشار از احساسات است. او از داغ دل و جستجوی آرامش در میان خاری به نام عشق سخن میگوید. حس دلتنگی و شورش اشتیاق او به معشوق، با تصاویری از گلها، اشکها و آتش در کعبه همراه است. شاعر به عمق درد و احساسات خود اشاره میکند و نشان میدهد که عشق و وابستگی او به معشوق باعث شده تا به سیر و سلوک بپردازد و از خشکی و دوری رنج ببرد. در نهایت، سعی دارد احساسات خود را با تصاویری زیبا و متنوع از طبیعت و اشیای مختلف بیان کند.
هوش مصنوعی: دل مانند اشکی که بر مژگان نشسته است، به خاطر دیدن چهره معشوق به شدت پرشور شده است.
هوش مصنوعی: هر برگ لالهای نشان از دل شکستهای دارد که به خاطر اندوه من به بیابان پناه آورده است.
هوش مصنوعی: علاقه و تمایل من به لبهای او بیشتر شده و این هیجان در دل من به اندازهای است که مانند نمک از نمکدان ریخته میشود.
هوش مصنوعی: مدتی طولانی است که دل من، از سینهام خارج شده و در پی یافتن خارهای دردناک و سخت زندگی، در جستجوی آنهاست.
هوش مصنوعی: هر جایی که داستان زیبایی چشم و لبخند او به گوش میرسد، نرگس شکوفا میشود و گلها با شادی میخندند.
هوش مصنوعی: دست من به جایی نمیرسد و نمیتوانم چیزی را بگیرم، پایم هم به دلیل مشغولیت و گرفتاری نمیتواند دامنم را جمع کند.
هوش مصنوعی: در هر سرزمینی که نخلها روییدهاند، گلها نمایان شدهاند و هر جایی که سروهای زیبایی گذر کردهاند، به شکوه و عظمت برخاستهاند.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت چهره یک زن اشاره دارد که به اندازهای دلربا و خاص است که به نظر میرسد از بالاترین قلهها و زیباییهای دنیا نشأت گرفته است. گویی زیبایی او به اندازهای است که نمیتوان آن را با چیزهای معمولی مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: از شدت صبر و تحملی که دارم، مانند شمعی در تاریکی میسوزم و آتش درونم به قدری زیاد شده که به سمت خارج سرایت کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی موها سفیدی میگیرند، دیگر نمیتوان از آنها به راحتی گذر کرد، این نشان میدهد که تجربه و زمان تأثیر خود را بر جای گذاشته است.
هوش مصنوعی: تو به کعبه آتش زدهای و بتخانه را سوزاندی، دودی از دل زرتشتی و مسلمان برخواست.
هوش مصنوعی: هر گل شکفته در باغ، با آرزوی رسیدن تیر عشق تو از شاخه جدا شده و به سمت آسمان قد کشیده است.
هوش مصنوعی: زنجیری که از موی تو درست شده، هر جا که رفته، بر گردن لشکری از ایمان افتاده است.
هوش مصنوعی: شبنم به خاطر زیبایی و طراوت گلستان تو، به باغ آمده و در حالی که گریه میکند، به یاد تو اشک میریزد.
هوش مصنوعی: دل غمزدهام همچون افرادی که به دنبال نان هستند، از زخمهایش ناله میکند و در جستجوی آرامش و مونس میباشد.
هوش مصنوعی: هر قطره خونی که از دل من روی زمین میریزد، مانند لعلهایی است که از کوههای بدخشان به دست آمدهاند.
هوش مصنوعی: پرندگان مانند غنچهها سر در گریبان فرو بردهاند، شاید آن گلی که میبالد از گلستان بیرون آمده باشد.
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این صورت است که با قلمی که پر از انرژی و قاطعیت است، ماجرای پچیده و خشن یک شیر که از دشت نیستان برخاسته به تصویر کشیده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از تو نام گوهر شاهان برآمده
اعدات یکسر از سر و سامان برآمده
از مهر خاتم تو به اعجاز در جهان
آوازه نگین سلیمان برآمده
در نامه کفایت و روزی و نام و ننگ
[...]
از خواب جامه چاک و پریشان برآمده
صبح قیامتش ز گریبان برآمده
ای مردم دو دیده به کشتی چشم من
بنشین که از فراق تو طوفان برآمده
دور از گل رخ تو چو مجنون گریستم
[...]
نخل قدت که از چمن جان برآمده
شاخ گلی بصورت انسان برآمده
از پای تا به سر همه جانست آن نهال
گویا ز آب چشمه ی حیوان برآمده
اکنون تویی جمیل جهان گرچه پیش ازین
[...]
جانم ز سینه بر زه دامان بر آمده
گویی به عزم خدمت جانان بر آمده
ناز غرور کی نهد از سر که این نهال
گویی بر آب دیدهٔ رضوان بر آمده
با دل بگوی عیب شهادت که این اسیر
[...]
هر خار کان ز گلشن هجران برآمده
در پای دل شکسته و از جان برآمده
بهر نثار تیغ جفایت مرا چو شمع
هر دم سر دگر ز گریبان برآمده
از بس به ذوق ناوک جور تو خوردهایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.