به دور خط رخسارت دو چندان گشت آه من
شد آخر سبزه پشت لبت مهر گیاه من
مرا طاق دو ابروی تو محراب دعا باشد
مگردان روی از من کعبه من قبله گاه من
من بیخانمان غیر از تو عرض دل که را گویم
تو هم میری و هم سلطانی و هم پادشاه من
مرا چون گردباد آخر بیابان مرگ خواهی کرد
نگار من قلندر مشرب من کج کلاه من
به هر جا قصد رفتن می کنم پیش تو می آیم
فلک سوی تو واکرد است از هر کوچه راه من
دلم را گه در آب و گه در آتش می زند خشمت
به دست ظالمی افتاده طفل بی گناه من
هدف از شست پاک قادراندازان حذر دارد
بترس ای جنگجو هنگام صبح از تیر آه من
زبانت درد من چون مغز بادام است در شکر
بود خال لبت ای رشک گل قند سیاه من
طبیبا بر سر بالینم از بهر چه می آیی
توان فهمید حال زارم از نبض نگاه من
ز کنج خانه خود سیدا بیرون نمی آیم
مبادا پی برد اغیار از حال تباه من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر غم و جدایی را به تصویر میکشد. شاعر در آغوش کشیدن عشق و زیبایی معشوقش را توصیف میکند و از شدت احساساتش میگوید. او معشوق را چون کعبه و قبلهاش میداند و به بیخانمانی خود پس از او اشاره میکند. شاعر از درد و رنجی که به خاطر جدایی و عشق به معشوقش متحمل شده، سخن میگوید و به شدت عواطفش پرداخته است. او به یأس و ناامیدی خود در برابر عشق اشاره میکند و حالت زار و تباه خود را به معشوقش نشان میدهد. در نهایت، او از پنهان ماندن از چشم دیگران و عدم افشای حالش ابراز نگرانی میکند، زیرا که این حال را تنها معشوقش میتواند درک کند.
هوش مصنوعی: صورت زیبایت به دور خود زلفی دارد که با آه من، سبز و شاداب شده است. لبهای تو که شبیه به گیاه است، نشان از عشق و محبت من دارد.
هوش مصنوعی: چشمهای تو برای من مثل جایی است که در آن دعا میکنم، از من رو برنتاب، چون تو کعبه و مرکز نماز منی.
هوش مصنوعی: من که بیخانمانام، به جز تو به کسی نمیتوانم از دلتنگیام بگویم. تو هم میروی و هم سلطنت میکنی و هم در قلب من پادشاهی.
هوش مصنوعی: عزیزم، به زودی مرا همچون گردبادی به آخرین سرزمین مرگ خواهی برد. تو که به طرز خاصی آزاد فکر میکنی و بیتوجه به ظواهر هستی.
هوش مصنوعی: هر کجا که بخواهم بروم، در نهایت به تو میرسم؛ انگار آسمان از هر کوچهای راه مرا به سوی تو باز کرده است.
هوش مصنوعی: دل من گاهی در آتش میسوزد و گاهی در آب میغلطد، به خاطر خشم تو که بر سر من و بچهی بیگناهم افتاده است.
هوش مصنوعی: ای جنگجو، در صبحگاه از تیر آه من بترس، زیرا پاکی و قدرت دشمنان تماشاگری در آن نهفته است که میتواند تو را گرفتار کند.
هوش مصنوعی: زبانت برای من مانند دردی ست که در مغز بادام نهفته است و طعم شیرین آن شبیه شکری است که بر لبهای تو، که همانند گلهای زیباست، نشسته است. تو برای من همچون قند سیاه و دلنشین هستی.
هوش مصنوعی: پزشک، برای چه سر بالینم میآیی؟ حال بد مرا نمیتوانی از نبض یا نگاهی که به من میکنی، بفهمی.
هوش مصنوعی: از گوشه خانهام بیرون نمیروم تا مبادا دیگران از وضعیت بد من باخبر شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو شب ظلمت شود در کوی او از دود آه من
بود هر شمع سبز از مجلس او خضر راه من
تو تیر افکنده ای چرخ مهر خود بماه من
رقیبم گشته مشکل که کردی نیک خواه من
سر بی داد من داری فلک بر گرد زین عادت
نه بر من رحم بر خود کن بترس از برق آه من
چه حالست این گه هر که سوی آن خورشید ره جستم
[...]
گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من
وزین شهرم سیهرو کرده چشم روسیاه من
چرا آن تیره اختر کز برای یکدرم صدجا
رخ خود زرد سازد مردمش خوانند ماه من
کسی کو خرمن تمکین دهد بر باد بهر او
[...]
تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم
[...]
نه رو از ناز می تابد، گه نظاره ماه من
ندارد از لطافت عارضش تاب نگاه من
به فتوای کسی خون مرا ریزی که در محشر
کنم گر دعوی خون، باز خواهد شد نگاه من
مرا کشتی که خوش حالی به آن غایت که پنداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.