نه رو از ناز می تابد، گه نظاره ماه من
ندارد از لطافت عارضش تاب نگاه من
به فتوای کسی خون مرا ریزی که در محشر
کنم گر دعوی خون، باز خواهد شد نگاه من
مرا کشتی که خوش حالی به آن غایت که پنداری
تو خواهی بود، فردای قیامت، دادخواه من
به نزدیک شما، ای کشته گان عشق، می آیم
به درد حسرت آرایش کنید آرامگاه من
ز حسرت می روم سوی تو، از غیرت نمی بینم
که از رویت مبادا لذتی یابد نگاه من
ز عشق کوهکن شیرین به خود می نازد و خسرو
به این خوش دل که دارد این غرور از عز و جاه من
بر افکن پرده از حیرت، چو عرفی بی زبانم کن
چرا بسیار می کوشی در اثبات گناه من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و حسرت اشاره دارد. شاعر از زیبایی و ناز محبوبش که مانند ماه میدرخشد، سخن میگوید و از عدم تواناییاش در تحمل نگاه کردن به او صحبت میکند. او همچنین به درد و رنجی که برای عشقاش متحمل شده، اشاره میکند و میخواهد که در روز قیامت به نزد کشتهشدگان عشق برود. شاعر در آخر بیان میکند که از حسرت به سوی محبوب میرود و از غیرت به دور است تا مبادا نگاهش از زیبایی محبوب لذتی ببرد. او از غرور و عظمت محبوبش نیز سخن میگوید و از طرفی به بیزبانی و حیرتش در برابر این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چهره زیبای محبوبم به قدری لطیف و دلرباست که حتی اگر به او نگاه کنم، تاب و توانم را از دست میدهم و آنچنان مست و محو او میشوم که نمیتوانم او را مدت زیادی تماشا کنم.
هوش مصنوعی: به حکم کسی، خون مرا نریز؛ زیرا اگر در روز قیامت به این موضوع شکایت کنم، تو همچنان زیر نظر من خواهی بود.
هوش مصنوعی: من را به کشتی خوشبختی برسان که آنچنان شادم که گویی تو در روز قیامت، حامی و پشتیبان من خواهی بود.
هوش مصنوعی: به شما، ای کسانی که در عشق جان دادهاید، نزدیک میآیَم تا با اشک حسرت خود، آرامگاه من را زینت ببخشید.
هوش مصنوعی: از بس که دلم برای تو تنگ شده، به سوی تو میروم، اما از حیا و غیرت خودم نمیگذارم کسی جز من به زیباییات نگاه کند تا مبادا نگاه من لذتی بخواهد از دیدن تو.
هوش مصنوعی: شیرین از عشق کوهکن به خود می بالد و خسرو به این دل خوشی که در اختیار دارد، به خود میبالد که این غرور را از مقام و بزرگی من به دست آورده است.
هوش مصنوعی: پرده را از حیرت بردار، چون من مثل عرفی بیزبان هستم. چرا اینقدر تلاش میکنی تا گناه من را ثابت کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو شب ظلمت شود در کوی او از دود آه من
بود هر شمع سبز از مجلس او خضر راه من
تو تیر افکنده ای چرخ مهر خود بماه من
رقیبم گشته مشکل که کردی نیک خواه من
سر بی داد من داری فلک بر گرد زین عادت
نه بر من رحم بر خود کن بترس از برق آه من
چه حالست این گه هر که سوی آن خورشید ره جستم
[...]
گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من
وزین شهرم سیهرو کرده چشم روسیاه من
چرا آن تیره اختر کز برای یکدرم صدجا
رخ خود زرد سازد مردمش خوانند ماه من
کسی کو خرمن تمکین دهد بر باد بهر او
[...]
تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم
[...]
ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من
ز شوخی می کند چون زلف خود بازی به آه من
به استغنا دل از عاشق ستاند کم نگاه من
به شمشیر تغافل ملک گیرد پادشاه من
خدا زین برق عالمسوز جانان را نگه دارد!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.