شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام
رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام
از سبکروحان به خاطرها نمی آید گران
عکس را از خود نمی سازد جدا آئینه ام
بر گنه کاران نوید مغفرت آب بقاست
روز عید میکشان باشد شب آدینه ام
از دلم سودای زلف او نمی آید برون
حلقه ماراست زنجیر در گنجینه ام
گردش دوران نگردد بر مرادم سیدا
کهنه تقویمم به دست مردم پارینه ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاطفی و درونی شاعر پرداخته است. شاعر خود را به شمع و پروانه تشبیه کرده و از عشق و وابستگیاش سخن میگوید. او به دیوار فانوس و چاک سینهاش اشاره میکند که نشاندهنده درد و رنج عاطفی است. شاعر بر این باور است که روحهای بزرگ، نازک و سبکوزن هستند و از خودآگاهی عمیقتری برخوردارند. همچنین از مغفرت و امیدواری سخن میگوید و معتقد است که عشقش به کسی تغییر نمیکند و زنجیری از وابستگی بر گردنش است. در نهایت، او به گردش زمان و تأثیر آن بر آرزوهایش اشاره میکند و احساس میکند که تقویمش کهنه شده و با دنیای قدیمی مرتبط است.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که پروانهام به دورش میچرخد و دل بیکینهای دارم. دیوار روشنی که در دل من است، مانند چاکی در سینهام وجود دارد.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که چیزهای سبک و بیاهمیت به راحتی از ذهن فراموش میشوند و مانند آینهای که تصویر را از خود جدا نمیکند، انسان نمیتواند از خودتان دور شود. در واقع، این به ما یادآوری میکند که در زندگی بعضی از تجربیات و یادها بسیار عمیق و مهمتر از آنچه فکر میکنیم هستند و نمیتوانیم آنها را به سادگی کنار بگذاریم.
هوش مصنوعی: روز عید، روزی است که برای گنهکاران امید بخشش و عفو وجود دارد، و شب جمعه، شبی است برای بهرهمندی از نعمت و شادی.
هوش مصنوعی: دل من همیشه به یاد زلف اوست و هیچگاه نمیتواند از این فکر رها شود، گویی زنجیری بر دلم بسته شده است که نمیگذارد آزاد شوم.
هوش مصنوعی: زمان به خواستههای من توجهی ندارد و به رغم اینکه من هماهنگی با نوآوریها دارم، همچنان در دنیای سنتی و قدیم باقی ماندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام
همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینهام
هر سر مویم چو سوزن رخنهای دارد ز غم
مشرق آه است چون مجمر سراسر سینهام
گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری
[...]
لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام
عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام
پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است
پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام
خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم
[...]
سر خط نازیست امشب زخمهای سینهام
جوهر تیغ که گل کردهست از آیینهام
شعله گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک
حصن سنگینیست گرد خرقهٔ پشمینهام
چون گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.