گنجور

 
سیدای نسفی

شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام

رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام

از سبکروحان به خاطرها نمی آید گران

عکس را از خود نمی سازد جدا آئینه ام

بر گنه کاران نوید مغفرت آب بقاست

روز عید میکشان باشد شب آدینه ام

از دلم سودای زلف او نمی آید برون

حلقه ماراست زنجیر در گنجینه ام

گردش دوران نگردد بر مرادم سیدا

کهنه تقویمم به دست مردم پارینه ام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

ساغر می کی بشوید گرد غم از سینه‌ام

همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینه‌ام

هر سر مویم چو سوزن رخنه‌ای دارد ز غم

مشرق آه است چون مجمر سراسر سینه‌ام

گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام

عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام

پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است

پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام

خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم

[...]

بیدل دهلوی

سر خط نازیست امشب زخمهای سینه‌ام

جوهر تیغ که گل کرده‌ست از آیینه‌ام

شعله‌ گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک

حصن سنگینیست ‌گرد خرقهٔ پشمینه‌ام

چون‌ گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه