به گلزاری که در وی سرو قدی نیست خاموشم
ز طوق قمریان انداختند این حلقه در گوشم
مرید غنچه ام از جا گریبان چاک می خیزم
گرانی می کند چون گل قبای تازه بر دوشم
کنار من ندیده روی مطلب از تهیدستی
در این وادی کمند نارسا افتاده آغوشم
کنند از غنچه چیدن گلفروشان دست خود کوته
ز چشم منفعت جویای بازار فراموشم
رخ دریادلی در خواب و بیداری نمی بینم
حبابم چشم خود گه می گشایم گاه می پوشم
به بزم هوشیاران گر روم ساقی مکن عیبم
به خود میخانه می سازم گمان از بس که بی هوشم
ز شب تا روز دلجویی کنم ارباب صحبت را
دم آبی که از بالانشینان بود می نوشم
در این کو سیدا آواز پایی از که می آید
صدای خیر مقدم می برآید از لب گوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از احساس تنهایی و غم خود در میان گلزاری که هیچ سرو قدی در آن نیست، سخن میگوید. او به حلقهای که بر گوشش آویخته شده اشاره دارد و از سنگینی بار غم و تهیدستی میگوید. او خود را مرید غنچهای میداند و از ناکامی در جلب محبت و توجه دیگران رنج میبرد. شاعر به یاد نمیآورد که در خواب یا بیداری چه کسی را از معشوقهاش میبیند و با خود به دیوانگی و بیهوشی میرسد. همچنین، او در بزم دوستانهاش سعی دارد خود را با میخانهاش سرگرم کند و از غم دوری کند. در نهایت، او به صداهایی که از اطرافش میشنود و احساس خوشآمدگویی اشاره میکند، اما همچنان حس انزوا و عدم ارتباط را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: در باغی که هیچ درخت بلندی وجود ندارد، من ساکت و خاموش هستم و این حلقهای که به گوشم آویخته شده، نشاندهنده سرنوشت من است که از دلمندانی مانند قمریان آمده است.
هوش مصنوعی: من مانند یک غنچه هستم که از جایی برمیخیزم و در حین این کار، لباس خوشبو و زیبای تازهای را بر دوش میگذارم. احساس سنگینی و فشار به من میدهد، اما باز هم بلند میشوم و ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: در کنار من، کسی که بر اساس محتوای نادیدهام، به دلیل فقر و کمبود در این راه به دام افتاده و در آغوشم منتظر است.
هوش مصنوعی: گلفروشان از غنچه گل میچینند، اما دست خود را از منافع بازار کوتاه میکنند و من را از یاد میبرند.
هوش مصنوعی: در خواب و بیداری، تصویر زیبای دل را نمیبینم. مانند حبابی هستم که گاهی چشمم را باز میکنم و گاهی هم میبندم.
هوش مصنوعی: اگر به جمع افراد باهوش بروم، ای ساقی، عیبهایم را برای خودم مطرح نکن. من در این میخانه، جایی برای خود میسازم چون به خاطر اینکه بیخودم، این حس را دارم.
هوش مصنوعی: از صبح تا شب تلاش میکنم که از صحبت و حضور ارباب خوشنود باشم و در این راه، نفس عمیقی از آبی که از مقامهای بلندتر میریزد، مینوشم.
هوش مصنوعی: در اینجا صدای پایی به گوش میرسد که ندا میدهد و از لبانم صدای خوشامدگویی بلند میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم
به یاد یار بی درد، سرِ اغیار می نوشم
بر آرم دوزخ از سینه، که در جنت زنم آتش
اگر از شوق دیدارت به روز حشر بخروشم
چنانت دوست میدارم که با خود گشتهام دشمن
[...]
من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم
من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم
من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را
ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم
منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را
[...]
گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم
اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم
همه دردم همه داغم همه آهم افغان
محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم
مهیا میکنم از بهر خویش اسباب ناکامی
[...]
چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم
که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
ز بوی خون دل نظارگی را آب میسازم
به ظاهر چون لب تیغ از شکایت گرچه خاموشم
جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون
[...]
بغل بر هم نمیآید ز ذوق آن برو دوشم
چه حسرتها به بر دارد خوشا اقبال آغوشم
من از یاد تو نادانسته هم بیرون نیارم رفت
که می ترسم کنی دانسته از خاطر فراموشم
به راه بیخودیها آمد و رفت خوشی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.