گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

به گلشن رفتم و بی رویت آغاز جنون کردم

ز شور اشک داغ لاله را گرداب خون کردم

ز جوی شیر چون فرهاد کام من نشد شیرین

حیات خویش را بیهوده صرف بیستون کردم

در این گلشن چو گل هرگز ندیدم روی دلجمعی

سر خود غنچه آسا از گریبان تا برون کردم

ربود از دستم آخر عشق سرکش اختیارم را

چرا من تکیه با تدبیر عقل ذوفنون کردم

بنا نبود چو بزم آب و آتش قصر هستی را

در این مجلس عبث چون شمع عمری پاستون کردم

توان کردن به احسان زیر دست خویش دشمن را

تسلی داده داده نفس را آخر زبون کردم

دل بی صبر خود را سیدا از پای افگندم

مرا پیمانه از می چون تهی شد سرنگون کردم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فضولی

نه مژگانست کز خونابه دل لاله‌گون کردم

ازان گل خار خاری داشتم از دل برون کردم

ز ذکر حلقه گیسوی خوبان لب فرو بستم

هوا را ترک دادم قطع زنجیر جنون کردم

ز چاک سینه آب دیده را ره بر جگر دادم

[...]

بیدل دهلوی

گهی بر صبح پیچیدم‌ گهی با گل جنون‌ کردم

به چاک صد گریبان خویش را از خود برون‌ کردم

شرار کاغذ من محمل شوق ‌که بود امشب

که هرجا جلوه‌کرد آسودگی وحشت فزون‌کردم

شکستم رنگ و بیرون جستم از تشویش سودایی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه