به گلشن رفتم و بی رویت آغاز جنون کردم
ز شور اشک داغ لاله را گرداب خون کردم
ز جوی شیر چون فرهاد کام من نشد شیرین
حیات خویش را بیهوده صرف بیستون کردم
در این گلشن چو گل هرگز ندیدم روی دلجمعی
سر خود غنچه آسا از گریبان تا برون کردم
ربود از دستم آخر عشق سرکش اختیارم را
چرا من تکیه با تدبیر عقل ذوفنون کردم
بنا نبود چو بزم آب و آتش قصر هستی را
در این مجلس عبث چون شمع عمری پاستون کردم
توان کردن به احسان زیر دست خویش دشمن را
تسلی داده داده نفس را آخر زبون کردم
دل بی صبر خود را سیدا از پای افگندم
مرا پیمانه از می چون تهی شد سرنگون کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج ناشی از آن سخن میگوید. او به باغی میرود و در غیاب معشوق، دیوانهوار احساسات خود را ابراز میکند. شور و اشک او مانند لالههای سرخ، به گرداب خون تبدیل میشود. احساس میکند که تلاشهایش بینتیجه بوده و زندگیاش را در راه عشق صرف کرده است. در این باغ، هرگز چهرهای خوشبخت نمیبیند و به ناچار به شدت احساساتی و آسیبپذیر میشود. عشق سرکش او را از کنترل خارج کرده و به او حس تسلیم میدهد. او از تحمل روحی که خود را در دام عشق گرفتار کرده، ناامید است و در نهایت، با سرنگونکردن پیمانهاش، به عاقبت خود اشاره میکند. این شعر نمایانگر درد و شوق عشق است که همچنان پایدار است.
هوش مصنوعی: به باغ رفتم و بدون وجود تو دچار دیوانگی شدم. از شدت اشک، حالتی شبیه به گردش خون لالهها پیدا کردم.
هوش مصنوعی: از جوی شیر مانند فرهاد، نتوانستم کام شیرین زندگیام را به دست آورم و بیهوده برای بیستون تلاش کردم.
هوش مصنوعی: در این باغ مثل گل، هرگز کسی را ندیدم که با دلنشینی و سرزندگی، مانند غنچهای از درون خود به بیرون بیاید و خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: عشق بیرحم و سرکش از من همه چیز را گرفت و من چرا به عقل و تدبیرم اتکا کردم؟
هوش مصنوعی: در این دنیا، مانند یک مهمانی که در آن آب و آتش وجود دارد، نباید انتظار داشت که قصر هستی به معنای واقعی در این مجالس بیفایده باقی بماند. من عمری را مانند شمع سپری کردم و تلاش کردم تا از این مجالس بیثمر پرهیز کنم.
هوش مصنوعی: توانستهام با نیکی و مهربانی به زیر دستان خود آرامش ببخشم، اما در نهایت، توانستم نفسي را که در دست خود داشتم و در عذاب بود، به زباني نرم و ملایم برسانم.
هوش مصنوعی: دل بیصبرم را از دوری سیدا به زمین انداختم و وقتی که پیمانهام از می خالی شد، سرم را به زمین گذاشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه مژگانست کز خونابه دل لالهگون کردم
ازان گل خار خاری داشتم از دل برون کردم
ز ذکر حلقه گیسوی خوبان لب فرو بستم
هوا را ترک دادم قطع زنجیر جنون کردم
ز چاک سینه آب دیده را ره بر جگر دادم
[...]
گهی بر صبح پیچیدم گهی با گل جنون کردم
به چاک صد گریبان خویش را از خود برون کردم
شرار کاغذ من محمل شوق که بود امشب
که هرجا جلوهکرد آسودگی وحشت فزونکردم
شکستم رنگ و بیرون جستم از تشویش سودایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.