شنیدم زین دیار آن گل بسر عزم سفر دارد
مرا همچون نسیم ناامیدی در بدر دارد
نمی دانم که بی او حال زار من چه خواهد شد
فلک در کار من امروز آهنگ دگر دارد
وداعش می کنم شاید سرم در پیش زین بندد
مرصع خنجری بر دست تیغی بر کمر دارد
به دوش کاروان ناله بستم رخت هستی را
ز دنبالش رود هر کس که داغی بر جگر دارد
بده تعلیم خاکسترنشینی با من ای آتش
که آن طوطی سخن سودای هندوستان بسر دارد
مگر بلبل به گلشن خیربادش کرده می آید
که گل با خون دل رو شسته شبنم چشم تر دارد
دل از خود رفته و می جوید از مردم سراغش را
خبر می پرسد از دلدار و از خود کی خبر دارد
روم ای سیدا مانند نقش پا ز دنبالش
مرا چون سرمه شاید چشم او از خاک بردارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس جدایی و غم ناشی از دوری از محبوب است. شاعر از سفر محبوبش میگوید و حس ناامیدیاش را در این جدایی ابراز میکند. او نمیداند بدون محبوبش چه حالتی خواهد داشت و سرنوشتش چه خواهد بود. با یادآوری وداع با محبوبش، تصاویری از درد و رنج جدایی و دلتنگی به تصویر میکشد. شاعر از دیگران میخواهد که به او کمک کنند تا با این غم کنار بیاید و به جستجوی محبوب برمیخیزد. احساساتش عمیق و پر از نشانههای طبیعی مانند بلبل و گل، نماد عشق و زیبایی، است که از درد جدایی حکایت میکند. در کل، شعر به عمق احساسات انسانی در عشق و جدایی میپردازد.
هوش مصنوعی: گفته میشود که از این سرزمین، آن گل درخشان قصد سفر دارد و من را مانند نسیم ناامید، به سردرگمی میکشاند.
هوش مصنوعی: نمیدانم بدون او حال و روزم چه خواهد شد، اما به نظر میرسد که تقدیر امروز مسیر دیگری را پیشرویم گذاشته است.
هوش مصنوعی: میخواهم از او خداحافظی کنم، شاید سرم را با زین زیبایی تزئین کند. او خنجری زیبا در دست و تیغی بر کمر دارد.
هوش مصنوعی: به دوش کاروان بار نالهام را گذاشتم. از پشت سر، رود زندگی میآید. هر کسی که داغی بر دل دارد، به دنبالم میآید.
هوش مصنوعی: به من آموزش بده که چگونه در کنار خاکستر زندگی کنم، ای آتش، چرا که آن پرنده زیبا در آرزوی هندوستان صحبت میکند.
هوش مصنوعی: بلبل تنها زمانی به گلستان میآید که گل، با درد و رنج خود، اشکهایش را به عنوان شبنم بر روی خود بکشد.
هوش مصنوعی: دل از خود بیخبر است و به دنبال عشق میگردد. از دیگران دربارهی محبوبش سوال میکند، اما خود او هیچ خبری از حال و روز خودش ندارد.
هوش مصنوعی: من به دنبالت میروم، مانند رد پا که از خود به جا میگذارد. شاید چشم او که از خاک برمیخیزد، مثل سرمه بر چشمانش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.