دل به دام کاکل آن دلربا افتاده است
این فسونگر در دهان اژدها افتاده است
نیست ممکن از سر کوی تو جای رفتنم
بنده ها از کنده زانو به پا افتاده است
غنچه دل وا شود از صحبت روشندلان
خانه آئینه باغ دلگشا افتاده است
اهل همت را نظر برچینی و فغفور نیست
بر زمین این کاسه از دست گدا افتاده است
بی مربی می کند اندیشه آسودگی
خانه بر دوشی که دور از متکا افتاده است
روزیی خود از زمین و آسمان گیرد به زور
سخت رو هر کس چو سنگ آسیا افتاده است
میوه یی هرگز نچیدم از نهال آرزو
این ثمر ناپخته از شاخ هوا افتاده است
با سبکروحان کنم از ناتوانی پیروی
اختیارم بر کف باد صبا افتاده است
قوت از اعضای من عمریست بیرون رفته است
روزگاری شد ز دستم این عصا افتاده است
دیده دریانشینان روز و شب بر ناخداست
کار من در کشتی تن با خدا افتاده است
نی گریبانی رفو کردم نه چاک دامنی
آستین کوتاه دستم نارسا افتاده است
بر در ارباب دولت سعی چندان کرده ام
دستم از خود رفته و کفشم ز پا افتاده است
بر متاع کس میاب من خریداری نماند
در ته گردی کسادی از بها افتاده است
سبزه زار من به برگ کاه پهلو می زند
کارم از خشکی به آب کهربا افتاده است
در میان نفس شیطان سیدا باشد غریب
چون حسین این تشنه لب در کربلا افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و وضعیتهای مختلف انسانی میپردازد. شاعر از عاشقانهای که به دلربایی میافتد صحبت میکند و توصیف میکند که چگونه این دلربا همچون فسونگر در خطر افتاده است. او اشاره میکند که نمیتواند از کوی محبوبش دور شود و در حالی که زانوهایش به زمین افتاده، به عشق و دلبستگی خود ادامه میدهد.
شاعر با استفاده از تصاویری نظیر غنچه دل، خانه آیینه و کاسهای در دستان گدا، به کمبود و ناتوانیهای روحی و جسمی اشاره میکند. او به واقعیتهای زندگی اشاره میکند که انسانها به دنبال آسایش و قوت هستند، اما در عین حال با مشکلات و سختیهایی مواجهاند.
در پایان، شاعر با ذکر حسین بن علی و فاجعه کربلا، به موضوعات انسانی و معنویای اشاره میکند که در زمان سختی و مشکلات به یاد میآید و نشاندهندهای از پایداری و استقامت در برابر چالشهاست. کل شعر با روحی پر احساس و تأملبرانگیز در ارتباط با عشق، ناتوانی، و مصائب زندگی نوشته شده است.
هوش مصنوعی: دل به زیبایی و جذابیت آن دلربا دل بسته، در حالی که این فریبنده، خود در دام خطرناکی گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از کنار محله تو بروم، چون به بساط و عشق تو چنان وابستهام که به زانو افتادهام و نمیتوانم حرکت کنم.
هوش مصنوعی: دل انسان از گفتگو با انسانهای فرهیخته و روشنفکر شکوفا میشود. در خانهای که مملو از آینههای زیبا است، احساس خوشایندی در دل جای میگیرد.
هوش مصنوعی: افراد با اراده و هدفمند، نیازی به در نظر گرفتن جزئیات بیاهمیت ندارند؛ زیرا در دنیای آنها، مسائلی مانند این که یک کاسه از دست یک گدا افتاده، اهمیت چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: بدون راهنما، فکر آرامش را برای کسی فراهم نمیکند که دور از بالشت افتاده است.
هوش مصنوعی: روزیی از زمین و آسمان به زحمت به دست میآید؛ اما هر کسی که مانند سنگ در آسیاب سقوط کند، به سختی به آن روزی دست مییابد.
هوش مصنوعی: هرگز میوهای از درخت آرزوهایم نچیدم، این میوه نارس و ناچیز از شاخه خیال به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: با روحی سبکوزن و آزاد، از ناتوانیها و محدودیتهایم رهایی مییابم. در این حال، اختیار من به دست باد صبا افتاده و به نظر میرسد که میتوانم به راحتی و بیدغدغه به جلو بروم.
هوش مصنوعی: قدرت و نیرو از بدن من سالهاست که رفته است و حالا این عصا که به عنوان تکیهگاه استفاده میکردم، از دستم افتاده است.
هوش مصنوعی: چشمهای دریا نشینان دائماً به ناخدا دوخته شده، در حالی که من در کشتی جسمانیام، با خداوند مشغول هستم.
هوش مصنوعی: من چارهای برای ترمیم خودم پیدا کردم، اما به اندازهی کافی برای رفع نقصها و نواقص در دسترس نیستم.
هوش مصنوعی: مدت زیادی را به تلاش و کوشش در درگاه کسی که برتری و قدرت دارد، گذراندهام. طوری که دیگر هیچ تلاشی از من باقی نمانده و کفشهایم هم از پا در آمدهاند.
هوش مصنوعی: هیچ خریداری برای کالاهای دیگر وجود ندارد و در این بازار، هر چیز ارزش خود را از دست داده است.
هوش مصنوعی: در دشت سبزی که دارم، به کاههایی که روی زمین افتادهاند نزدیک میشود. حالا از خشکی و کم آبی به جایی رسیدهام که در آب زردرنگی مانند کهربا غوطه ور شدهام.
هوش مصنوعی: در دل نفس سرکش شیطان، کسی به نام حسین وجود دارد که در کربلا به شدت تشنه است و احساس تنهایی و غربت را میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است
آسمان این پشته را در زیر پا افتاده است
عاشقان را نیست جز تسلیم دیگر مطلبی
دیده قربانیان بی مدعا افتاده است
در چنین فصلی که نتوان جام می از دست داد
[...]
زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است
طرف سیلی در پی تعمیر ما افتاده است
تنگ کرد آفاق را پیچیدن دود نفس
گرنه دل میسوزد آتش درکجا افتاده است
آرزو از سینه بیرون کن ز کلفتها برآ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.