ای شمع سوی خانه من بی طلب بیا
هنگام صبح اگر نتوانی به شب بیا
اسباب عیش بهر تو آماده کرده ام
چون گل گشاده روی تبسم به لب بیا
چین از جبین چو گردن مینا به طاق نه
در دست جام باده به عیش و طرب بیا
رم کرده عقل و هوش ز من ایستاده اند
شوخی مکن به صحبت من با ادب بیا
از سیدای خویش چه پرهیز می کنی
هان ای طبیب سوختم از تاب و تب بیا!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به محبتی است که شاعر از معشوق خود میکند. او از معشوق میخواهد که به خانهاش بیاید، حتی اگر در صبح نتواند، شب هم بیاید. شاعر برای معشوق تمام وسایل خوشی را فراهم کرده و مانند گل لبخند میزند. او همچنین از معشوق میخواهد تا از سختیها دوری کند و به جمع او بیاید و هیچگونه خودداری در این رابطه نکند. در نهایت، شاعر به درد و دلی که از فراق معشوق دارد اشاره میکند و از او میخواهد که به یاریاش بیاید.
هوش مصنوعی: ای شمع، بدون اینکه از من چیزی بخواهی، به سوی خانهام بیا. اگر صبح نمیتوانی بیایی، شب هم اشکالی ندارد.
هوش مصنوعی: برای تو همه چیز را فراهم کردهام تا زندگی شادی داشته باشی. دلم میخواهد با لبخند به تو نزدیک شوم و تو را شاد ببینم.
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند خطهایی زیبا بر چهرهات است و مانند گردن پرندهای زیبا بر افراشته است. بیا و شادی و خوشی را در دست بگیر و از شراب و لذت زندگی بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: عقل و هوش من از من دور شدهاند، بنابراین در گفتوگو با من شوخی نکن و با احترام برخورد کن.
هوش مصنوعی: ای طبیب، چرا از دوستی و محبت من دوری میکنی؟ من به خاطر دلتنگی و درد عشق سوختم و نیاز به کمک تو دارم. بیا و به من کمک کن!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.