گنجور

 
ملا احمد نراقی

شکر، افضل منازل اهل سعادت، و عمده توشه مسافرین به عالم نور و بهجت است سبب دفع بلا، و باعث زیادتی نعماء است و به این جهت امر و ترغیب به آن شده است.

خدای تعالی در کتاب کریم خود فرموده: «ما یعفل الله بعذابکم ان شکرتم و آمنتم» یعنی «چه می کند خدا به عذاب شما اگر شکر او را کنید و ایمان به او آورید» و می فرماید: «لئن شکرتم لأزیدنکم» یعنی «اگر شکر کنید نعمت شما را زیاد می کنم» و از آنجا که عمده مطالب نفسانیه و نخبه مقامات راهروان سعادت است هر کسی را وصول به آن میسر نه.

و از این جهت پادشاه عالم می فرماید: «و قلیل من عبادی الشکور» یعنی «و کم از بندگان من شکر گزارند» و در شرف و فضیلت آن همین کافی است که یکی از صفات خداوند است چنان که فرموده: «والله شکور حلیم» و آن اول کلام اهل بهشت و آخر سخن ایشان حمد و ثنای خداست و از حضرت پیغمبر مروی است که «کسی که چیزی خورد و شکر کند، اجر او مثل اجر کسی است که از برای خدا روزه گیرد و کسی که بدن او صحیح باشد و شکر نماید اجر او مثل اجر مریضی است که صبر کند و اجر غنی شاکر مثل اجر فقیر قانع است» و فرمود که «در روز قیامت منادی ندا می کند که حمد کنندگان برخیزند پس طایفه ای برخیزند و لوایی از برای ایشان نصب می کنند و ایشان داخل بهشت شوند عرض کردند که کیستند حمد کنندگان؟ فرمود: کسانی که خدا را در هر حال شکر می کنند» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «پیغمبر در حجره عایشه بود، در شبی که نوبت او بود پس عایشه گفت: یا رسول الله چرا این قدر خود را در عبادت تعب می دهی و رنج می سازی و حال آنکه خدا همه گناهان تو را آمرزیده؟ فرمود: ای عایشه آیا من بنده شاکر خدا نباشم؟» و آن حضرت شبها را به پای می داشت و بر انگشتان پاهای خود می ایستاد و عبادت خدا می کرد پس خدا این آیه را فرستاد:«طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی» یعنی «ما قرآن را نفرستادیم بر تو که خود را هلاک کنی» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هیچ نعمتی خدا به بندگان عطا نمی فرماید که آن بنده آن نعمت را در دل بشناسد و در ظاهر به زبان حمد خدا را کند مگر اینکه خدای تعالی به جهت آن به زیادتی امر می فرماید» و آن حضرت فرمود: «سه چیز است که با وجود آنها هیچ چیز ضرر نمی رساند: دعا، در وقت اندوه و بلا و استغفار، در نزد گناه و شکر، در هنگام نعمت» و نیز از آن حضرت حدیثی مروی است که ملخص آن این است که «در هر نفسی از نفسهای تو شکری بر تو لازم است، بلکه هزار شکر یا بیشتر و اقل شکر آن است که نعمت خدا را از خدا ببنی و راضی به داده او باشی و به واسطه نعمت او معصیت او را نکنی و در هر حال بنده شاکر خدا باشی تا خدا را رب کریم یابی در همه حال و اگر نزد خدا عبادتی که بندگان مخلص او آن عبادت را می کنند افضل از شکر درهر حال بودی، لفظ آن را بر ایشان اطلاق کردی و چون افضل از آن نبودی آن را در میان عبادات تخصیص داد و فرمود: «و قلیل من عبادی الشکور» و تمام شکر، اعتراف به زبان دل است به عجز رسیدن به ادنی مرتبه شکر او، زیرا توفیق شکر هم، نعمت تازه ای است که شکری از برای آن واجب است و قدر آن بالاتر از نعمتی است که به سبب آن توفیق شکر یافته پس بر هر شکری بالاتر از شکر اول بر تو لازم است، الهی غیر النهایه» و کجا شکر بنده به نعمت خدا می رسد و عمل او مقابل عمل الهی می شود و حال اینکه بنده ضعیفی است که هرگز او را هیچ توانایی نیست مگر به واسطه خداوند و خدا از اطاعت بنده بی نیاز است و بر زیاد کردن نعمت توانا و قادر است تا ابد.

پس به این طریق، بنده شاکر خدا باش تا امور عجیبه بر تو ظاهر گردد و آنچه آن جناب فرموده: «بر هر شکری، شکری لازم إلی غیر النهایه»، امری است ظاهر و مبین، زیرا مذکور شد که شکر هر نعمتی آن است که بشناسی که آن از خداست و آن را در راه اطاعت او صرف کنی.

و شکی نیست که این شناختن و صرف کردن نیز نعمتی است از خدا، زیرا که آنچه را ما به اختیار خود می کنیم آن نیز از نعمتهای الهیه است چون جمیع اعضا و جوارح ما و قدرت و اراده ما و توفیق معرفت و سایر اموری که واسطه حرکات ماست، بلکه خود حرکات ما از جانب خداوند سبحانه است.

پس شکر بر هر نعمتی، نعمتی دیگر است از خدا که محتاج به شکری دیگر است که بداند این شکر نیز نعمت الهیه است و به آن شاد شود و این دانستن و شادی، نعمتی دیگر است و شکری دیگر می خواهد و همچنین إلی غیر النهایه.

و ممکن نیست که سلسله شکر در حالی به جایی رسد که دیگر شکری نخواد پس غایت شکر بنده، آن است که بداند از ادای حق شکر الهی عاجز است.

از دست و زبان که برآید

کز عهده شکرش به درآید

مروی است که «خداوند سبحان به موسی علیه السلام وحی فرستاد که ای موسی حق شکر مرا به جای آور عرض کرد: پروردگار چگونه شکر کنم تو را حق شکر تو و حال آنکه هیچ شکری نیست که به آن تو را شکر کنم مگر آنکه آن نیز نعمت توست؟ خطاب رسید که ای موسی حال مرا شکر کردی که دانستی این هم از من است».